اغلب چیزایی که میخوام بنویسم نصف شب که از خواب میپرم یادم میاد و صبح دوباره هر چی فکر میکنم که چی میخواستم بنویسم یادم نمیاد که نمیاد ...فک میکنم دو دنیای متفاوت پیدا کردم و هر کدوم رو جدا گونه زندگی میکنم که شب زندگی روزم یادم نمیاد و روز زندگی شب
+بین دو جهان گیر کردم بد دردیست بد ... اما بی خیال... زندگی باید کرد تا توانی و دست مستمندی گیری و از این حرفا :))
+ خودمم نفهمیدم چی گفتم :|