دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

آی عم اسرا یک عدد معتاد به وبلاگ که میخواد ترک کنه :|

  • asra ツ..

اون قدیم قدیما شماها یادتون نمیاد من خیلی بچه مهربون و ساکت و مظلومی بودم :|... شک داری توبه کن به من چه :|

خلاصه این روزا که بارون میاد یاد دوران مدرسه میفتم که یکی دو بار تو کلاس شعار" داره بارون میاد به به.... ما درس نخوندیم چه چه" رو دادم که به تایپ آن توسط زیر دستیام روی تخته سیاه شد که عوارضش شامل گرفتن نمره صفر کلاس به جز خودم شد  ....آخر من خیلی بچه خوبی بود :))

و دیگر هیچ :|

  • asra ツ..

وقتی داشتم از دانشگاه میومدم تو راه اتوبوس نگه داشت برا شام از اونجایی هم که بسیار گرسنه بودم به دلیل بهداشت غذایی توی راه صرف نظر کردم و بنا به پیشناد هایی که شد برم مغازه کیک بخرم بخورم اما موندن تو سرما رو ترجیح دادم :|... در واقعا حوصله نداشتم برم... که بنا به زور و تهدید راهی شدم به مغازه که هیچی نداش و راهم را گرفتم و آمدم  بغل ننه سرما :|...تا این که همه سوار شدن و اتوبوس راه افتاد نیفتاده فهمیدم آن طرف هم مغازه هست آن هم چه مغازه ای :(.... که رو شیشه زده اسمارتیز کیلویی:(((((((

حالا من چطوری با این غم از دست دادن یار و هجران سر کنم :((

دلم میخواست بگم آقا نگه دار من برم اسمارتیز بخرم اما ... حیف راننده خیلی خوش اخلاق بود :(

خلاصه تصمیم گرفتم ایندفه که راننده به رحم آمد و در همان جا نگه داشت 8 کیلو اسمارتیز بخرم :|.... فقط موندم وقتی خواستم بخورم اول چه رنگی رو بخورم ... انتخاب خیلی سختیه ؟!!:|


+ کاش دفعه بعد همون جا نگه داره و من به وصال یار برسم  :(

  • asra ツ..

درست رو به روی اتاق کارشناسان محترم نشسته بودیم که یدفعه یادم افتاد باید برم یه چیزی بپرسم برای همین گفتم یه لحظه منتظر باش تا من بیام و راهی اتاق کارشناس های محترم شدم و درست رفتم سر وقت کارشناس همیشگی که ایشون هم منو به استادی که درست پشت سر من بود راهنمایی کرد و من روی پنجه های پام چرخیدم و به سمت استاد محترم  سر خوردم و از آنجایی که این استاد محترم  دارای سری کچل می باشد و فقط در محدوده اطراف سر دارای چند عدد مو می باشد و همیشه سَر درس دادن برام سوال پیش میاد که این چند تا تل دلبری رو برای چی نگه داشته؟:|

خلاصه اینش به شما و من مربوط نمیشه بریم سر اصل قضیه که تا من چشمم به استاد محترم افتاد دیدم که درست وسط سر کچلش یه مگسی نشسته و استاد بی خبر:|

مگسه طوری تو چشام زول زده بود که اصلا تکونم نمیخورد از جاش ...من هی میخواستم جلوی خنده ام رو بگیرم اما نمیشد و به دیوار پشت سر استاد نگاه میکردم که شاید بتونم حرفمو بگم باز میدیدم مگسه عین چی زول زده بهم :| ... تا این که  خنده من  منفجر شد و استاد محترم علتش رو پرسید که من هم از بس بچه راست گویی هستم گفتم مگسه رو سرتون زول زده بهم منم معذبم  :|من نمیدونم کجای این حرفم خنده داشت که همه توی اتاق جوری خندیدن که استاد که ضایع  شد که هیچ افراد داخل سالن هم هجوم آوردن به اتاق که ببینن چی شده !!!:| ملت از بس فضولاً :|... حالا بیا و حاضران جمع رو به آرامش دعوت کن و مانع خنده شان شو :(

و در این راستا استاد چپ چپ نگاه کرد و خنده ای کرد( هر چند این خنده اش یه بوهایی میداد) اما گفت تلافیش را میکنم .......... حالا منو مشروط نکنه شانس آوردم .... مگس خر :(

  • asra ツ..

dkjjefgupsdkiocfhuyhdgctgdsjkcxdkljcjdfcgkjdslcje;wio;fuilerhfgbdhebcfklecp'oskkjnjhgbghfdecblvksdfjchgbdfhgvbchdbhcbjkdfl;vjkdf;kvjjkdfhvjhb fjvjdfjvhjhfdhkgfhghvgdfjhgvjhdfjvhcgbjhvbjhbvfhbgvjhfbvjhfbbjhfbvjhfbkvhbkgkfjvklflgjhebljhgjhlkdfhkjjbhkhgfduyopiosdkjwkqpoedwshedeudhsb.


هر بار میام یه چی بنویسم یکم که مینویسم سرمو بلند میکنم میبینم این طوری افتادن :|

+ گفتم شاید اینام آرزو دارن دیده بشن بزار به مراد دلشون برسن :|

+ در این راستا میگن دل شکست هنر نیس تا توانی دلی به دست آر( یه چی تو این مایه ها) :|

  • asra ツ..
از صبح که داشتیم با سلماز حرف میزدیم از هر ده تا حرفم یکیش شامل این میشد که من سرم داره میترکه ... تا این که  نهار رو خوردیم و من نتونستم تحمل کنم و گفتم قرصی چیزی داری من بخورم ... گفت یکی هست میخواستم خودم بخورم اما بیا برا تو .... گشتم آب نبود اون طرفا برداشتم با نوشابه خوردم :|... حالا بگذریم که سلماز کلی غر زد که یعنی چی با نوشابه هم قرص میخورن و اینا :|...و از اونجایی که مجلسی که ما بودیم کاملا رسمی بود و من یک دفعه فکر کردم که یه چیزی از درون داره منفجر میشه و در این راستا با دوست محترم پچ پچ کردیم که یکی پرسید چی شده چرا رنگت پریده ؟!... که دوست محترم نه برداشت نه گذاشت گفت قرص خوردنش هم مثل آدم نیست برداشته با نوشابه قرص خورده :|.... که من نمیدونم کجای این خنده داشت که کل مجلس رسمی به هم خورد که خیلی دلم  میخواست بگم خب چیه چه مرگتونه ... اما چه فایده اونا دست بردار از خنده نبودن و اصرار داشتن که الان منفجر میشم  و همچنان من یازیق:(

+ اما من مشت محکمی به دهنشون زدم و ثابت کردم بیدی نیستم که با این باد ها بلرزم :|
  • asra ツ..

من که از پاستیل خوشم نمیومد و نمیاد یعنی دو سه باری که خوردم آن اوایل بچگی خوشم نیومده ونخوردم اما الان تصمیم گرفتم بخرم شاید خوشم اومد .

یه همچین تصمیم های خوبی میگیرم من :|

  • asra ツ..
از آن جایی که مرض دیگری هم دارم آن هم این که به وبلاگ ها سر میزنم ومیخونمشون اما کامنت نمیزارم البته به جز این چند تا دوست های همیشگی ... در واقع کلا خواننده خاموش میشم تو بعضی وبلاگ ها و جدیدا هر وبلاگی میرم میام وبم میبینم که کامنت گذاشته برام O_oآیا این ها در وبشان دوربین مدار بسته دارند؟ اگر دارند سر در وبلاگشون بزنن خب:(
  • asra ツ..

جدیدا به یک مرض ناعلاجی مبتلا شده ام که نگو :|... البته تا به حال دوبار عود کرده ، در مورد اولی مقاومت نشون دادم اما مورد دومی که دیشب بود نشد :|

از اونجایی که همیشه با نوعی بحران،  سر خوردن غذا بیا بخور و من نمیخورم و بعدش دعوا میکنند ، مواجه هستم:|... اما این مرض که دیشب عود کرد و فکر میکردم معده ام سوراخ شده و از گرسنگی داشتم میمردم و پناه بردم سر کیک و شیر که انگار نه انگار من چیزی خوردم :|که به ناچار حمله کردم سر بشقاب ماکارونی و همچین میخوردم که ماکارونی التماس میکرد هستم یواش بخور :|و اهل خانواده این چنین O_oنگام میکردن و تا این که سیر شدم (الکی مثلا ،جهت حفظ آبرو نخوردم )وبا پشت دستم دهنو پاک کردم و فکر کردم که این چه مرضی است که دوبار به سراغم آمده و تا به اکنون به نتیجه ای نرسیده ام :|


+آیا شما هم مبتلا به چنین مرضی هستید که همش احساس گرسنگی کنید و سیر نشوید؟

  • asra ツ..

من دیشب مورد تمسخر واقع شدم و فهمیدم که مسخره کردن کار بدی است (نقطه)


+ اقا یعنی چی؟  یکم کمتر مسخره کنیم همو خودشم مسخره میکنن بعدش که میخوای قهر کنی گارد میگیرن که نمیشه باهات شوخی کرد :|....آیا نمی گویید این ها یندگان مظلوم خدایند و گناه دارند آیا نمی گویید این ها خود خدای مظلومیت هستند :|.... آیا عذاب وجدان شما را فرا نمیگیرد ...آیا نمیگویید این ها بی سرو زبان هستند :|... بس است دیگر چقد تمسخر منِ یازیق:(

  • asra ツ..