ــ میگما آبجی امروز یه خواب بد دیدم در واقع یه کابوس بود
ــ چی بود خوابت ؟
ــ تو خواب تو رو دیدم آبجی
ــ خب چطوری دیدی؟؟
ــ خب همین که تو رو دیدم یعنی کابوس دیگه :|
ــ O_o
ــ از این به بعد سعی کن دیگه نیای تو خواب های من :|
ــ به نظرت الان جلوی چشم من واستادن صلاحه؟
_ میدونم آبجی حقیقت تلخه میدونم : دی
ــ O_o
ــ خب دیگه آبجی مرد نباید خونه بشینه پاشم برم سر کار
ــ O_o
+ اصلا داغونم با این همه تعریف و تمجید :|
+ شمام از کلم بروکلی میترسین؟:(
این روز ها چقدر ساده دروغ میگیم حتی به خودمون :)
- خوبی؟ بله خوبم
- چه خبر؟ سلامتی
اما....
بابا بزرگ : دوباره کی میری مدرسه ؟؟ (منظورش از مدرسه دانشگاه )
من : نمیدونم هر وقت حوصلم بکشه
بابا بزرگ : دختر آخه تو چرا این طوری هستی ؟
من : چطوریم مگه بابا بزرگ ؟
بابا بزرگ : همین طوری دیگه ... معلماتون آقان یا خانوم(منظورش از معلم استاده )
من : نه همشون مرده بابا بزرگ
بابا بزرگ : قوربونت برم بخون ،بخون تا دستت بره توجیبت محتاج کسی نباشی
من : ای بابا ، بابا بزرگ دلت خوشه ها کار کجا بود آخه !!
بابا بزرگ : باشه تو بخون حداقل که سواد دار میشی مثل ما نمیشی
من : باشه بابا بزرگ اصلا میشم علامه دهر خوبه؟؟
بابا بزرگ : میری مدرسه مواظب خودت باش چیزیم لازم داشتی فقط به خودم بگو ... فقط باز کی میری ؟؟ بری باز من تنها میمونم
من : باشه بابا بزرگ به خاطر تو هم شده نمیرم دانشگاه خوبه ؟؟
بابا بزرگ: نه برو معلمات عصبانی میشن نری ... راستی معلمات که برات عصبانی نمیشن ؟؟
من : نه بابا بزرگ مگه جرأت دارن !! : دی
بابا بزرگ : پاشو حالا برو یه چایی ،میوه ای بیارم بخوریم حوصلمون بیاد سر جاش .
+ یعنی دم همه بابا بزرگا گرم البته دم مامان بزرگام گرم :)
با سلام خدمت معلم عزیزم
و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت می کشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما اکنون کجا بودیم ، اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم ...
البته واضح است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم ... که گاو بودن فوایدزیادی دارد .
من مقداری در این مورد فکر کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که مهم ترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیست .... بلکه گاو است ...
هر چند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.... بیاید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم ، ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد ، مثلا در مورد همین ازدواج ، وقتی گاوی که پدرخانواده است می خواهددخترش را شوهر بدهد ، نگران جازیه اش نیست .
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند .
مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید ، برای صاحبش زمین را شخم بزند، یا بدتر از آن پاچه خواری کند ...
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست ... گاو ها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند ...
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند....
شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید ؟؟
گاوی دیده اید که سرکوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود ؟؟آخر گاو ها خودشان خواهر مادر دارند .
تا کنون شما گاو بیکار دیده اید ؟آیا دیده اید گاوی زیر آب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟ تاکنون دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟آیا تاکنون دیده اید گاوی زنش را کتک بزند؟ یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر آخر تو هم گاوی...
هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
هیچ گاوی آبروی گاو دیگری را نمی ریزد.
هیچ گاوی خیانت نمی کند.
هیچ گاوی دل گاو دیگری را نمی شکند .
هیچ گاوی دروغ نمی گوید .
هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پر خوری تا صبح خوابش نبرد ، در حالی که گاو طویله کناریش از گرسنگی شیر نداشته باشد به گوساله اش شیر بدهد ...
هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد ، هیچ گاوی....
گاو ها خیلی فایده دارد
پوشاک ما از گاو است ، خوراکمان از گاو، شیر و پنیر و کره و خامه ... ولی باهمه منافع یاد شده هیچ گاوی نگفت من ... بلکه گفت مااااااااااا
اما به نظر من مهم ترین فایده گاو بودن این است که دیگر "آدم" نیست
+ نوشته بود انشای پسر ده ساله که در سطح کشوری و استان آذربایجان غربی اول شده
+اون وقت ما هم انشاء می نوشتیم زمستان آمد پاییز رفت :|
سن بو مهتاب گئجه سـی سیره چیخان بیر سرو اول
اذن وئر من ده دالونـــــــجا سورونـــــوب ســـایه گلیم
+باغبان اولمسا گولر سولار :)
یه چند وقت پیش یه اتفاقی افتاد که دیگه از دست دنیا کُفری شده بودم .... اعصابم هم که دیگه ماشاالله نیازی به گفتن نیس
همه اینا موند و موند تا این که دیگه به حد انفجار رسید ... و من همه این کاسه کوزه ها رو سر یه نفر شکستم هر چند از دستش دلخور بودم اما!!!
اما ... باز دلیل نمیشد که سر اون بنده خدا بشکنم ...عصبانیتم از دنیا و این که چقدر به کاممون شیرینه رو سر اون بنده خدا بزنم داغون کنم :(
خیلی ناراحتش کردم الان چیکار کنم !!!...هر چند بعدش گفتم ببخشید اما همچنان ناراحته :(((
نمیدونم چرا این کارو کردم وقتی عصبانی میشم وقتی که عصبانیته به حد انفجار میرسه هر کی که در دسترس باشه میشه محل برخورد این موشک عصبانیت :(
چیکار کنم آخه اصلا دوس ندارم که کسی از دستم ناراحت باشه :(((
+گلایه ها عیبی ندارد ... کنایه هاست که ویران میکند آدمی رو
+ کنایه نزدم گلایه کردم :(
سلام
چند توضیح با ربط و بی ربط
- از همه دوستان چه اونایی که در نبودم از مرده و زنده بودنم اطلاع کسب کردن و چه اونایی که کلا پشت گوششونم نگا نکردن ممنونم و امیداورم همیشه شاد و سلامت باشن
- امتحانا خوب بود ولی دوتای آخری اصلا افتضاح حرفشم نزنم خوبه البته به خاطر مشکلی که پیش اومد نتونستم بخونم خدارو شکر که تا قسمتی رفع شده ولی باز نگرانم :(
- و این که من اهل درس خوندن نبودم اونارم به خاطر این که وقتی گفتم درس میخونم باورشون نشد برا رو کم کنی خوندم :(
- سعی کنین به کسی هم قول ندین در هیچ موردی وقتی یه دانشجو تا 4 نصف شب بیدار نمونه که دانشجو نیس :|
- موقع درس خوندن این مورچه رو دیوارم با آدم حرف میزنه :|
- نمیدونم چرا به بعضی وبلاگا میری همش از مرگ و تنهایی و این چیزا حرف میزنن :| میخوام بگم بابا دنیای واقعی به قدر کافی داره لهمون میکنه دیگه و میخواین بمیرین چرا اینقده همش مینویسین اعصاب خورد میکنین ... آخرش خودتون یه روز میمیرین بس سر ما رو نخورین :|
- و این که من همه رو به مخفی دنبال میکنم دلیلشم بخواین نمیدونم خودم شاید مرضی چیزی داشته باشم :|
- لینک کردن هم برام سخت ترین کار دنیاس یعنی یادم میره مقصود رفت آمد به وب هاس که انجام میشه پس گله نکنین :|
- رعایت ادب هم الزامیست ... ادب رو با شوخی و کل کل اشتباه نکیرین :|... البته همه دوستای من با ادب و با جنبه هستن :)... جهت احتیاط گفتم:|
- خدا سایه پدر مادر ها رو تا سال های سال سایه سرمون کنه انشالله :)
+ فعلا همینا اگه چیزی اضافه نکنم :)
به یک نفر که به جی آی اس تسلط کامل داشته باشد ( ناقص هم بود، بود ) نیازمندیم
با تشکر روابط عمومی هیچی نمیدونم :|
+ فک کنم این هم مثل اس پی اس بشه و همه از حجم دانششون هجوم بیارن :|
امروز با این که کلی کار داشتم و بدو بدو و از یه طرف هم امتحانا که اعصاب نزاشتن خبر درگذشت یه بنده خدایی رو به بنده دادند و هر چند متاثر شدم اما از من هم خواستن که این خبر رو به یه نفر دیگه بدم و از اون جایی که اصلا علاقه ای به دادن این خبر ها ندارم یعنی اصلا بلد نیستم به زور مجبور شدم خبر بدم :(
و بنده بعد از زنگ زدن
من : سلام خوب هستین
فامیل محترم : سلام ممنون شمام خوب هستین ؟
من :ببخشین که مزاحم شدم فلانی فوت کرده :|
فامیل : چی ؟
گوشی قط شد :|
الان یعنی دنبال جای پناه میگردم که ببینن منو میشکن :|
+ آخه به کسی که میگه بلد نیستم از این خبرا بدم دیگه اصرار نکنین خب :(
+ دوستان شاکی نباشین به همه وب ها سر میزنم فعلا مشقامو مینویسم :دی
