دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

تا حالا شده ، یعنی براتون پیش اومده که یکی تو دنیای مجازیتون بوده باشه وبعد ها بنا به دلایلی  به دنیای واقعیتون کشیده بشه وبراتون مهم باشه مثل آدمای مهم زندگیتون؟



+تا جای ممکن بهش جواب بدین حتی خواننده های خواموش:)

+حتی تو آشنای دور نزدیک که میای ول میچرخی میر ها بگیرمت دیگه ×_×

  • asra ツ..

ای بانو

بیا حواسمان را پرت کنیم
مال هرکس دورتر افتاد
عاشق تر است

اول خودم
حواسم را بده تا پرت کنم





+یاد آوری های دوست داشتنی برای خوب من ^_^
  • asra ツ..

همیشه تا اومدم حرف بزنم و حرف هم زدم اما کسی متوجه حرفام نشده اصلا منظورمو نفهمیده و من از این بابت نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت که کسی نمی تونه درک کنه......اما همینم خوبه کسی متوجه نمیشه ... چون همیشه یه بی خیال بیخ حرفام چسبیده^_^



+این پست بنا به درخواست گذاشته شد بسی با ذوق^_^

  • asra ツ..


آیا مسئولِ نهاییِ آرامشِ جهان

آغوشِ عجیبِ حضرتی به نام زن است؟

چاره‌ای نیست

تنها به همین هوایِ همیشه بیندیش،

وگرنه زمهریرِ این زمستان را

تحمل نخواهی کرد.



+ و این اولین پستی بود که خواننده برای نویسنده گذاشت و نویسنده کلی ذوق کرد ^_^


  • asra ツ..

نمیدونم ، یعنی میدونم کی!!!! ولی دقیقا بخوام بگم یادم نیست چه روزی ،چه ساعتی، اصلا چی شد که من رفتم یه وبلاگ زدم

اما اینو میدونم که اصلا تو فکر زدن وبلاگ نبودم که یکی جرقه این وبلاگو تو ذهنم زد ... اوایل اصلا نمی دونستم چی بنویسم از چی ، ازکی ، فقط یه نویسنده بود با یه خواننده که همیشه هم توقع داش آپ بشه وبلاگ:)

تا این که این نویسنده وب برای این که این یدونه خواننده رو هم از دس نده رو آورد به گذاشتن شعر اما این خواننده مثل یه نهنگ گشنه... دی سیر نمیشد از آپ کردن های این وبلاگ نویس ناشی:(

تا این که یه روز این خواننده وبلاگ خواست اونم پست بزاره ^_^

و این نویسنده ناشی با کمال ذوق و شوق پذیرفت :) [مشکوک شین  میزنم لح شین ها  :| ]

تا این که کار به جایی رسید که نویسنده و خواننده این وب  یه بازی راه انداختن که یکی عکس بده اون یکی مطلب مربوط به اون عکسو پیدا کنه :)

البته همش شادی نبود :(

و از هر آپی که این نویسنده می کرد کلی خاطره داره که این بلاگفای گور به گور شده همشونو نابود کرده جز چند مورد که مونده و اون ها رو میخوام بزارم اینجا ^_^

و میخوام اولین پستی که میزارم مربوط به خواننده باشه که برای نویسنده گذاشت ^_^



+البته این نویسنده دیگه مثل قبل نیس و مثل قبل نمینویسه و باعث شده اون یدونه خواننده رو تا حدودی از دست بده :)

+ هی عجب روزگاری شده با کامنتم حال آدمو نمی پرسن ×_×

  • asra ツ..

میخواستم بازم یه پست بزارم برای بی خیالیا اما هنو بحرانی نشده :)


  • asra ツ..

آیا می دانستید که خوردن خربزه با عسل موجب مرگ می شود

اگرهم نمی دانستید  الان بدانید دیگه به من چه ... دی


  • asra ツ..

در جمع دوستان که همگی نشته و در حال میل نمودن (همون کوفت خودمون )بستنی بودن

یک سوال بسیار با محتوا از ذهن دوست باهوشم تراوش کرد

و آن هم در این مورد که: " بچه ها به نظرتون چطوری میشه یه نفرو بدون سرو صدا کشت؟ " :|

و در این راه بسیار انسانی هر کدوم از دوستان پیشنهادی دادن

و نوبت که به من رسید پیشنهاد یک مرگ خاموشو کردم .... دی

بدون هیچ خون و خون ریزی (چیه توقع داشتن مرگ خاموش خون و خون ریزیم داشته باشه ):|

خلاصه پیشنهادام هم این بود که ...(حالا که فکر شو میکنم نگم بهتره میرین یکی رو خاموش میکنین بعدش بیا جمع کن بس توقع بیجاییه که اینجام بگم ):|

خلاصه بعد شنیدن این پیشنهاد انسان دوستانه بنده (انسان دوستانه چون بدون درده).. دی

  دوستان گرامی صحنه را ترک نموده  و هیچ سوالی از این نوع از بنده دیگر نپرسیدند o_O

تا یک هفته نیز هیچ کدام جواب بنده رو نمیدادند دقیقا هم نمیدونم چرا ؟؟... O_o



نتیجه اخلاقی : پول بستنی منم حساب کردن که یه وقت لج نشم باهاشون خاموششون کنم ... دی

  • asra ツ..

سعی نکنیم نسبت به دیگران بهترین یا بدترین باشیم سعی کنیم همیشه نسبت به خودمون بهترین باشیم :)

  • asra ツ..

وقتی که می گویند "حرف حرف می آورد" راست می گویند .

در جمع دوستان وقتی که شنیدم می گفتن فلان دختر نمازش سر موقع است ،در مقابل خدا سجده اش طولانی است ، روزه غذایی ندارد زیارت عاشورا میخواند ، مسجد میرود ، احیا می گیرد.... دلم برای خودم گرفت .... و این دوستان فکر می کنند که من ایمان ندارم من از مسلمان بودن فقط اسمش رو یدک میکشم ... من مسجد نمی رم اما خانه پدر بزرگ پیر و تنهام که صبح تا شب چشمش به در است تا یکی بیاد حرف بزنه و از دیدن من شاد میشه می رم ... من صدقه ای نمی دهم اما به آن پیر مرد سر چهار راه که با آن سن دست فروشی میکنه با پول 4جعبه کاغذ دستمالی یه کاغذ دستمالی جیبی میخرم ... من نمازم یه ساعت طول نمیکشه و موقع دعا دستام به لوستر خونه نمیرسه اما خدای من همیشه تو دلمه تو دلم دنبالش میگردم نه اون بالا که موقع دعا نگاه میکنیم و در سقف خونه دنبالش میگردیم ....زیارت عاشورا نمی خونم اما گریه هر پیر مرد پیر زنی عاشورا به پا میکنه تو دلم

اما باز خدای من با خدای دوستانم با خدای آن دختر یکی است ... فقط من خدایم رو جور دیگری میشناسم

خدای من دوست منه نه پادشاهم همیشه باهامه و با هر ضربان قلبم احساسش میکنم :)

و من باز دلم برای خودم میگیرد :)

  • asra ツ..