یادمه بچه بودیم و داشتیم دوتایی میومدیم و طبق معمول تو سرو کله هم میزدیم و میخندیدیم و میگفتم دیدی آخر سر دست من بهت خورد ... بعد سعی میکیردیم که نفر آخری که دستش میخوره خودمون باشیم و دلمون خنک شه ( داخل پارانتز بگم حتی موقع فیلم دیدن هم پا یا دست هر کی به اون یکی میخورد طرف مقابل رو نه تنها شکست داده بلکه برنده این نبرد هم شده بود:|.. اینقدر این کارو انجام میدادیم ومیخندیدم که دیگه نایی برای حرف زدن هم نداشتیم و آخر سر هیچ کدوم برنده نشدیم حتی یه بار:|)خلاصه همین طور که سر خوش از بازیهای بچگانه میمودیم دیدیم یه بچه نشسته کنار دیوار و گریه میکنه ...رفتیم بالا سرش دیدیم بله گم شده ... بعد این که خل بازی ما دوتا رو دید دیگه گریه نکرد دستشو گرفتیم و گفتیم پاشو بریم خونه ما و توی راه به هم میگفتیم من پیداش کردم بس مال منه:|... تا این که رسیدیم خونه و در زدیم و مادر جان پرسید این کیه؟!!... گفتیم ما پیداش کردیم بس مال ماست :| خلاصه آوردیمش خونه خاله بازی و یکم وقت گذشت که در خونه به صدا در اومد و مادر بچه بود که آدرس داده بودن که دوتا بچه بردنش تو خونشون:|... خلاصه مادره بچه رو میخواست و ما نمیدادیم و میگفتیم ما پیداش کردیم بس مال ماست :|... و مادر محترم ما میگفت که مگه هر کسی هر کی یا هر چیزی رو پیدا کرد مال اونیه که پیدا کرده ؟!!! و ما با تمام پرویی گفتیم بله و ما نمیدیم و بچه هم بدتر از ما پای رفتن نداشت:| خلاصه تا همین چند وقت پیش که باز یه بچه دیدیم که گم شده و دوتا خانم داشتن از بچه ای که گم شده بود و داشت گریه میکرد و ترسیده بود میپرسیدن میدونی خونتون کجاست؟!:|