+میفهمید حق ندارید
+جمعه ها یعنی ....
اگه همه 24 ساعت رو یه ساعت هم نخوابیدین و همه روز رو سرتون رو بالش بود هی از سمت دیوار به سمت در بر میگشتین بعد یکهو در این گرما هوا ابری بشه و باد بوزه نم نم بارون بباره چیکار میکنین؟ ... این که چیکار میکنین سلیقه شخصی خودتونه... اما کاری که من کردم از جام بلند شدم و یه نگاهی تو آینه به خودم این چشمای پف کرده انداختم گفتم پاشو دختر پاشو دست خودتو بگیر برو بیرون که میچسبه تو این هوا... بلند شدم و مانتویی که خیلی کم پیش میاد بپوشمش رو پوشیدم در واقع رنگیه که من خیلی دوسش دارم لابد میگین چه رنگی اگه بگم متمایل به صورتی میخندین؟ خب نخندیدن دوس دارم میفهمین دوس دارمش:|... و کیف زرشکی که قبلا گفته بودم چقدر دوسش دارم رو برداشتم در کل حاضر برای رفتن به بیرون و گردش با خودم یه نگاه تمام قد توی آینه انداختم و کفشای اسپورتم رو محکم بستم دست خودمو گرفتم رفتیم با این که بارون کارش یکم از نم نم گذشته بود رفتم سمت پارک و نشستم روی صندلی این مردم عجیبن تا هوا گرمه همه شاکی تا بارون میباره همه در میرن و در پی بدو بدو این ملت برای یه سر پناه که خیس نشن نشستم روی صندلی و از جام حرکت هم نکردم:| هندسفری رو هم گذاشتم و به شعر هایی که فاطمه بانو پیشنهاد میده گوش دادم ... فقط نمیدونم این سردرد از عوارض بارونه یا ....
یعنی اگه تا حالا کسی رو نداشتین که وقتی یه جایی مهمونی دعوت بودین و دیدین که همه دخترای یه گوشه جمع شدن و میگم و میخندن همه پدرای فامیل یه گوشه از سیاست و روز مرگی ها و کسادی بازار میگم و مادرا هم یه گوشه که دارن غیبت کبرا و صغری بچه هاشون رو میکنن و کلاس آشپزی و از عشق و علاقه شوهراشون میگن و همه پسرای فامیل هم یه گوشه جمع و معلوم نیس چی میگن و بلند بلند میخندن و تو اون وسط بین اون همه آدم یه گوشه نشستی به دور از هر گروه جبهه ای بیاد محکم با دستش بزنه رو پات و بگه خب بگو ببینم چه خبرا و تو به جای چه خبر بگی آخ آخ یواش دیگه چرا این طوری میزنی یکی دیگه بزنه بگه خب نگفتی چه خبرا !!؟.... اگه همچین کسی رو نداشتین بدونین که خیلی تنهایین:)
پشه ها هم شب رو پا به پای من بیدار بودن میفهمین بیدار بودن
+هر چقدر گفتم فهمیدم بابا کمبود ویتامین B دارم اما دست از اثبات بر نمیداشتن:|
نوشته بود که " مغز در اثر کم خوابی شروع به خود خوری میکنه" الان حرف من اینه در اثر بی خوابی مطلق دو روزه چیکار میکنه؟؟؟
+ فعلا که طوریش نشده
الان که خسته شدم رفتم ببینم تلگرام چه خبر دیدم که هیچی هیچ کس نگفته حالت چطوره؟!:|...بگذریم گفتم بزار ببینم چه کانالایی دارم چه کانالایی ندارم ... بعد دید و بازدیدم به چند نوع طبقه بندی شدن اولین مقام رو کانال ها و گروه های رشته درسی به خودشون اختصاص دادن ... دومین رتبه رو کانال های شعر و ادبیات ...سومین مقام رو کانال های آشپزی که اصلا یعنی اینقده ماهرم تو آشپزی که نگین یه گروه آشپزی دارم که همه از دست پختشون عکس میزارن بقیه میگن نوش جونتون دستت طلا و از این حرفا اون وقت من اون وسط هی میگم این چیه اون چیه چطوری درست میشه که فکر کنم امروز فردا بندازنم بیرون:|...و چهارمین رتبه رو هم گروه داروهای گیاهی وتوصیه پزشکان این حرفا به خودش اختصاص داد و اما این گروه 5 ام که خیلی مورد بی لطفی من قرار میگیره گروه های علمی درهمه:| یه جور احساس تنهایی میکنن افسرده شدن:|
+ در مورد این آشپزی نمیدونم چرا اخیرن علاقه پیدا کردم !!،نمیدونم ...و وقتی هم درس میکنم به بق بقو نشون میدم عکسشو فقط کوفت نصیبم میشه قبلا به رویا نشون میدادم فحش های بدتری هم نصیبم میشد :)))... ملت نوش جان میشنون منم...فقط طرز درست کردنشو به بق بقو هم میگم که یه بار یه شیرینی درس کرد بعد دو ساعت وا رفتش شیرینی که درست کرده بود از اون زمان هی میگه نمیرسم کار دارم من که میدونم فهمیده چقد بی استعداده رویا کجایی دستپختامو ببینی:دی
وقتی از آدم میپرسن چه خبر میگی سلامتی میگن فقط همین؟؟؟!!... وقتی هم خبر مرگ یکی رو میدی اینقده در مورد ش حرف میزنن که نگو ... از این به بعد باس وقتی میپرسن چه خبر بگم خبر مرگم شاید دیگه نگن فقط همین:|
یادمه همسایمون رفته بود روی یه چار پایه که فاصله چار پایه دو وجب از زمین همون میشد ... از روش افتاد و استخون پاش طوری خورد شد که پلاتین گذاشتن و جمع و جورش کردن ... دیروز که از یه جایی حدود یه متری که واستاده بودم روی یک بلوک افتادم و بلوکه هم با منم اومد پایین که اگه یه شاخه که تازه جوانه زده بودم رو نگرفته بودم یه ثانیه مکث نکرده بودم شاید اون بلوکه افتاده بود روی ساق پام کلا نابود شده بود ... اونم شاخه ای که هر کی میدید باورش نمیشد این شاخه دوام بیاره چون شاخه تازه رشد کرده انگور بود که دیگه...:|(بگذریم که فقط مچ پام که بعد افتادن بلوکه خورد روش یه حالی ازش گرفته شد)... یادم افتاد که چند وقت پیش هم با همین پا افتادم در یک چاهی که هر کی اون چاه رو میدید باورش نمیشد که من پام نشکسته در حدی تعجب کرده بودن که خود پام میخواست بگه ببخشید که نشکستم ... یا همون چند وقت پیش تر که از روی یه چهار پایه ای تقریبا 1/5 متری افتادم که در این مورد پایم نشکست که هیچ سرمم که بگذریم چطوری جان سالم به در برد ... از دیروز دارم میگم خدا درسته بعضی وقتا میگم که هوامو نداری منو یادت رفته اما تو به دل نگیر دیروز فهمیدم که هوای پاهامو داری که زمین نخورم خیلی دوست دارم عاشقتم خدا
+خیلی جاها هوامو داشتی ^_^
+اسرا؟!
- هوم؟
+برا چی قرآنو میخونی ؟ برا ثوابش یا بهشت و جهنمش؟
_ هیچ کدوم
+یعنی چی؟
_ نه بهشت رو میخوام نه جهنم رو و نه ثوابشو دلم میخواد خدام حرف بزنه من گوش کنم ... حال میکنم با کلمات و جملاتی که خدام میگه ... بهشت من این کلماته ^_^
+ اوهوم
+ شبای قدر گذشت اما یه جا نشنیدم بگن خدای ما این همه مهربونه و این همه بنده هاشو دوس داره به قدری دوس داره که حتی نمیخواد یه بنده اش رو هم از دست بده ... چرا این همه دیوار میکشیم بین خدامونو و خودمون؟!! چرا نمیزاریم خدامون رو اون جور که هس دوس داشته باشیم ... چرا از خدا میترسونیم؟
+ نمیدونم چرا دعا کردنی بیشتر بچه های وب اومدم توی یه گوشه از مغزم فقط مستر مرادی یادم رفت اسمش ،گفتم همون پسر آبیه:))))
+آبو دعا کردم تو هم پشه زیاد بگیری:))))
+ من دارم میرم بیرون چیزی نمیخوای برات بخرم؟
- نه تو سالم برو بیا یه گندی نزن بزرگترین محبته در حق من
+:|
+ مگه دست خود آدمه که گند نزنه!! :|