دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

توی این وبلاگ هایی که بهشون سر میزنم تعدادی از این دوستان از بلاگفا همچنان بودن و هستن حتی قبل از نابودی بلاگفا بودن و هنوزم هستن و این دوستان که کم هستن تعدادشون تا جایی که من شناختمشون از اون با جنبه هاشون هستن ، یعنی یه حرفی میزنی فوری گارد نمیگیرن و مجال حرف زدن رو ازت نمیگیرن که یکی از این دوستان آبو هستش:|
حالا میگین چطور شد از آبو نوشتم نکه فکر کنین از نوشته هاش خوشم میاد ها نه،اصن یه وضعیه مطالبش ایششششششش

+ حالا بگذریم که آبو اون اوایل فکر میکرد من پسرم : دی
+ آبو این مطلب روچند بار پست کرده بود که اونی که بدون خدافظی میره خره :| خلاصه واسه خودش یه باغ وحشیه :| اینایی که از خیلی وقت خواننده وبش هستن میدونن :|
+ الان آبو برای چی بدون خدافظی رفتی ؟؟ آیا پاسخگویی؟؟؟الان من چطور به وب پسر خط خطی و قناری معدن و چنگیز سبیل برم ؟:|
+ همه اینا رو به عنوان آبوی آبو گفتم :|

+(:{  ؟؟؟؟
  • asra ツ..
اگه میشه یه چند تا آهنگ خوب و با معنی و اروم بهم معرفی کنین :)

+ آپ های خوبی داشته باشین تا وقتی با حجم بیکاری اومدم بیکار نمونم :)
+ تا سلام دیگر خدافظ دوستان :)

  • asra ツ..
در یک صحبت کاملا منطقی و به دور از هرگونه دیوانگی با یکی از آشناهای دور و نزدیک  تعاریف بسیار کاملی از خود شنیده ام O_oکه نمی دانم چگونه این همه خوشبختی رو که برای بنده محال محض می باشد هضم نمایم و اشک شوق را مهار نماییم :|که تا دنیا دنیاست خدا از این آشنای دور و نزدیک راضی و خرسند باشد ( بلند بگو آمین تا لال از دنیا نری :|)و اکنون به متن این مکالمه که این همه خوشبختی هضم نشدنی را در بنده کنجانده می پردازیم:| که بعد از سلام و احوال پرسی می باشد .....
آشنا : دخترمه ها ، میگه سلام :)
من : سلام گوگولی مگولی
آشنا : دختر من گوگولی مگولی نمیدونه چیه :|
من: O_oخب منو بهش معرفی کن :|
آشنا : باشه
من: فقط بلند بگو منم بشنوم : دی
آشنا : دخترم ایشون یکی از خانوم های پررویی هستن که زمونه مثلش رو ندیده : دی
عکس العمل دختر :^_^
من:O_o
آشنا : خوشش اومده دخترم دقیق شناختت : دی
من: O_o

+  دیگه کلا حرفی ندارم :| یعنی این همه خوشبختی برا من زیاد نیس ؟؟!!
+ دیگه از کنار دیوار میرم و میام به همین برکت اینترنت قسم :|
  • asra ツ..

__ میگم ها آبجی به نظرت ترسناک چی میشه؟؟؟ 4 حرفیه

ــــ نمیدونم

ـــ خب یکم فکر کن بگو چرافکر نکرده میگی نمیدونم !!!

ـــ میگم نمیدونم مگه من موتور های جستجو گرم که هی از من میپرسی ؟؟

ــــ آبجی یدونه کلمه اس ها بگو دیگه چرا اذیت میکنی :(

ـــ میگم نمیدونم پاشو برو ، دارم درس میخونم

ـــ آبجی همین یه بارو بگو :(

ـــ کل جدول رو من حل کردم ها همشو از من میپرسی عه ، گفتم نمی دونم

ـــ اصلا نگو خودم الان پیدا میکنم :|

ـــ میشه آبجی

ـــ چی؟؟!!

ـــ میشه " آبجی" هم چهار حرفیه همم ترسناک که یه سوال منم جواب نمیده : دی

ـــ منO_o

ـــ آبجی من برم درستانو بخون :D

ـــ من O_o



+ نمیدونم چرا تعاریف به این واضحی از من میشه !!!:| یکی میگه پررو یکی میگه ترسناک

  • asra ツ..
همین قدر میدونم که ......" میدونم "


+ بعضی وقتا یعنی اغلب برا دانسته هام یا کارام هیچ دلیلی ندارم
+ کاش کمتر دلیل بخوان اَزمون
+ شاید یکی در این حوالی کاراش بدون دلیل باشه
+ شاید دلش خواسته انجام داده :)
+اینا اهل دل هستن (اینا دیونه هستن )، نه اهل دلیل و فلسفه و منطق:)
  • asra ツ..

هیچ چیزی اندازه خش خش برگ ها زیر پا حس خوبی نداره حتی با وجود سکوت پاییز :)


+ خدایا این اندک خوبی رو ازمون نگیر لطفا ( البته اگه این اندک خوبی هم باشه :| )

+ پیاده راه برین روی این برگ ها که از نبودن میترسن ،این برگ های هراسان حس خوبی بهتون میدن :)

  • asra ツ..

ـــ چند سال از عمرتو که گذاشتی درس خوندی به نظرت چرا ابر ها از سمت شمال غربی میان از شمال شرقی نمیان ؟؟؟!!!

ـــ هان؟؟!!

ـــ چون عشقشون  کشیده :)

ـــ یعنی چی؟؟!!

ـــ خب چطور بگم !!نکه نخوان از شرق بیان اما چون فقط عشقشون کشیده از غرب میان همین

ـــ یعنی تو کتاباتون اینارو بهتون گفتن ؟؟!!

ـــ نکه اینارو نوشته باشن نه .....اما چون من الان عشقم کشیده این طوری برات بگم ....بس این طوری میگم

ـــ بخواب داری هذیون میگی

ـــ  نکه خوابم نیاد نه اما فعلا عشقم کشیده سقفو نگا کنم :)

ـــ تو دیونه ای

ـــ میدونم چون عشقم کشیده دیونه باشم

_ بخواب دیونه بخواب هذیون میگی بخواب من خوابم میاد


+ مکالمه بین من و داداشم که از سر بی خوابی داشتیم حرف میزدیم :)

  • asra ツ..

بعضیا جدیدا پیدا شدن که میان میگن

سلام .
وبلاگ خوبی داری ، این سبک نوشتن رو خیلی دوست دارم و حس خوبی بهم میده .
احساس میکنم یه جورایی مثل من می نویسی و فکر میکنی ...
خوشحال میشم بهم سر بزنی ...

اخه من نمیدونم چرا من مثل تو فکر میکنم می نویسم آخه یعنی چی آخه ؟؟!!O_oخب چرا این بعد قضیه رو نمی گیری که تو مثل من فکر میکنی مینویسی ؟؟!!(از خود راضی خودتونین : دی)

اصلا همه که مثل هم فکر نمی کنن چرا چاخان میکنی:|

من از پشت این تریبون اعلام میدارم که من میدانم که وبلاگ خوبی دارم : دی( نهایت از خود راضی بودن )

و همه هم نوشته هامو دوس دارن : دی(دیگه ته ته از خود راضی بودن ):)))))

الان حرفیه ؟؟ نه الان حرفی دارین ؟؟؟:|(اعصابم نمی زارن برای آدم عه )

+ولی انصافا برای بعضیا اینقدر مهمه که خواننده داشته باشه وبلاگاشون که وقتشون صرف میکنن بدون این که مطالب اون وب رو بخونن یه چند خط تایپ کنن برن سراغ بعدی نمی دونم چی بگم !!




  • asra ツ..

خسته ام

خسته ام عزیز

خسته ام خوب من

کمی بیش از درک خستگی خسته ام

اما ، ما بین این خستگی ها

این روزمرگی ها

این بودن و نبودن ها

این خواستن و نخواستن ها

گاهی... دلم " تو " را می خواهد

دستانت را

چشمانت را

آرامش این چشم ها را برای تسکین این خستگی

دلواپسم جانکم

دلواپس این جملات

این  کلمات

دلواپس این که بیایی و شعرهایم ته کشیده باشند

دلواپس این که بیایی و من خواب باشم

سطر به سطر

خط به خط

دلواپس این که بیایی و من ...

من خواب ببینم ، خواب تو را ،چشمهایت را ، خوابِ...

راستی با باران اردیبهشت بیا

امسال انار ها را به یاد تو چیده ام

امسال بافته ام به یادت شالی به رنگ انار

بس بیا با باران اردیبهشت بیا

کمی زودتر ، بیا:)




+شکوفه انار
+ نمیدونم شاید اینم حذف کنم با بقیه شکوفه ها کسی چه میدونه :)


  • asra ツ..

وقتی به خودم اومدم که توی پارک روی صندلی نشسته بودم و دستاموزده بودم زیر بغلم و زول زده بودم به سنگ فرش های پارک ... وقتی نگاهم رو از سنگ فرش ها برداشتم متوجه دخترک بغل دستم شدم ...و خیره به سنگ فرش ها بود وقتی که خوب دقت کردم از همان چشمان زول زده به سنگ فرش ها اشک هاش جاری بود (کسی چه میدونه شاید حال و هوای چشمهاش طوفانی بود، اما ...)

-- ازش پرسیدم خوبی؟

متوجه من شد و اشک هاش رو با پشت دست هایش  کنار زد و لبخندی بهم زد :)..... نا خود آگاه دستش رو گرفتم توی دست هام ، چقدر سرمای دست هاش ، یخ زدگی دست هاش ،شبیه بود ... شبیه دست های ...(این دست ها حتی شعور گرم شدن رو هم ندارن ،همیشه خدا یخ زده اند )... باز زول زد به زمین و گفت : فقط دلم میخواد حرف بزنم همین ، اما ...!

-- گفتم اما چی؟؟!!

می ترسم حرف هام تکراری بشه ، حرف زدنم تکراری بشه ، حتی حرفام شنیده نشه ...شنیده بشن و نادیده گرفته بشن ... حرف بزنم و قضاوت بشم :)

بعضی وقت ها بعد حرف زدن یه لبخند میخوام برای ادامه زندگی اما....

-- گفتم اما چی؟؟!!

اما میگن بعضی وقت ها حرف نزدن بهتر از حرف زدنه !!!

اما این بعضی وقت ها .... این بعضی وقت ها ...

-- این بعضی وقت ها چی؟؟!!

برای این بعضی وقت ها فقط یه لبخند زد :)

باز نگاهش رو دزدید و زول زد به زمین و گفت: همیشه دوست داشتم فراموش بشم اما ...همیشه از فراموش شدن ترسیدم .

این بار من هم زول زدم به زمین ... بعد چند دقیقه مکث برگشتم بگم دستات چقدر سرده !!!.. چقدر حرفات شبیه منه !!!

اما ... من که هیچ وقت گریه نمی کنم !!

 این دخترک کی رفته بود ؟؟!!


+ببخشید اگه طولانی شد از پست های طولانی زیاد خوشم نمیاد اما ....

اما باید می نوشتم :)

  • asra ツ..