خودکشی به وقت 4 صبح

یه هفته اس که ساعت 4 صبح بابا از عمق صد کیلومتری خواب منو بیدار میکنه که پاشو لحافتو بکش روت ... امروز فرداس ساعت 4 صبح با یه کلت مغزمو بپاشم رو دیوار:|

اذان برق ها رو وصل میکنه و تگرگ رو بند میاره

الان در این لحظه که این پست رو میزارم رعد و برق و تگرگ و بارون و باد دست به دست هم دادن و دارن کشاورز بدبخت رو با خاک یکسان میکنن و از این طرف چه اتفاقی میفته؟!!برقا قطع میشه و و صدای اذان کل شهر رو برمیداره من نمیدونم اینا مردم رو چی فرض کردن!!! یعنی میخوان خدا برقا رو وصل کنه؟یعنی خدا جلوی تگرگ رو بگیره؟!!!بس این پیشرفتی که حاصل فکر بشره چی میشه این وسط؟!!

+روزی چند بار اذان رو برای وصل شدن برق ها و کاهش گرما بهتون پیشنهاد میدم.

*همواره من الله توفیق

یه روز خوش نداریم

اعصاب نمیزارن برا آدم بمونه تا میخوای بگی کار، میگن سابقه کار داشتی؟ تا حالا تدریس کردی؟ وقتی همه دنبال سابقه کارن و کسی برای اولین بار برا آدم کار نمیده من از قبر باباشون بیارم سابقه کارو؟ لعنت یزید تو گور هفت جد و آبادشون

مشاوره

از افرادی که از این ورا رد میشن کسی تا حالا از این کتاب های آموزشی استفاده کرده؟!

American English File

oxford vocabulary skill

تایید کامنت

الان چند مدتی میشه که به این نوع عارضه مبتلا شدم اونم این که وقتی کامنت میزارن اغلب میخونم و و فکر میکنم که جواب دادم و در حالی که خوندم ولی نه جواب دادم و نه تایید کردم و مورد دیگه ای که رخ میده اینه که میخونم و جواب میدم و یادم میره که تایید رو بزنم:|... و مورد دیگه این که فکر میکنم جواب دادم در واقع چیزهایی که میخواستم بگم رو توی ذهنم مرور میکنم و فکر میکنم که جواب دادم و تایید رو میزنم :|
حالا ممکنه فکر کنین که ای بابا به اینم پیام میدیم اصلا جواب نمیده یا تایید میکنه بدون جوابه بدون اینه که فکر کنید شاید دارم مراحل اولیه آلزایمر رو تجربه میکنم :|

+ انگشت شستم در رفته دارم فکر میکنم چطوری جاش بندازم !!:|
+ روز دختر رو هم به رویا،بق بقو و هانیه و بقیه دخترانی که از این سرزمین عبور میکنن و این پست رو میبینن تبریک میگم ^_^

موقت

اینقده حرصیم هی دلم میخواد بگم ... اصلا به کسی چه وب خودمه میخوام برا خودم حرف بزنم ... الان اینقده کفریم از این تلفنه که هی به خدا میگم مثلا که چی نشستی اون بالا به این بنده هاتم هیچی نمیگی ؟!!! مگه من بنده ات نیستم؟یدفعه ای بگو بیان بشینن فرق سر من تا دلت خنک شه

در ادامه پست قبل

یه زمانی از دست این آدما خودمو توی دنیای مجازی غرق کرده بودم اما دنیای مجازیم ردپای آدما محسوسه ... دارم فکر میکنم این بار خودمو کجا غرق کنم!!!؟

دنیا با همه آدماش حال بهم زنه

چند ساعت پیش با یک نفر بحثت بشه و دو ساعت بعد از اون بحث یک نفر بهت زنگ بزنه و بگه تو فلان جا و فلان موقع فلان فحشی رو به من دادی و من دهنم از این حرف در حدی باز بمونه که نتونم حرفی بزنم و من چاره ای جز این که تلفن رو قطع کنم و بشینم یه گوشه و به این فکر کنم که چقدر از این آدم ها متنفرم و دلم میخواد یه اوق بزنم و همشون رو بالا بیارم و باز همچنان رو تصمیم هستم که بزارم برم و برای خودم یه خونه بگیرم و تنهایی زندگی کنم و باز همچنان قول میدم دلم برای احدو ناسی تنگ نشه و حتی از این کارم "پشیمون " نشم :)

جهان...؟!!!

به یه جهان سومی بگی که برقامون روزی دو ساعت قطع میشه میگن دیگه شما جهان چندمی هستین؟

خدا اشرف مخلوقاتتیم ما؟!!

دلم میخواد یه پولی دستم بیاد و برم برا خودم یه خونه بگیرم و تنهایی زندگی کنم

*قول میدم دلم برا کسی تنگ نشه