دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

۴۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

والا از وقتی چشم باز کردیم دیدم همیشه طلبکار میفته دنبال بدهکار هی یاد آور پولش میشه ... الان که به ما رسیده برعکس شده چسبیده به دیوار:|

چند وقت پیش که از کارشناس محترم سراغ کتابی که انتشاراتش کلا کن فیکون شده و کتابش پیدا نمیشه رو گرفتم ... گفت تو برو من یکی دارم برات کپی میفرستم و ما هم پدر ومادرش را مورد رحمت و قرین و این ها قرار دادیم:|...خلاصه از این که کارشناسه به یکی دیگه گفته برام بفرسته که من اصلا نمیشناسمش بگذریم ... حالا اونی که کتابو میخواست بفرسته پشت تلفن گفت پول پست رو که شما پرداخت میکنین دیگه ؟!... منم گفتم بله ... و کتابو فرستاد ... الان من 4 بار زنگ میزنم میگم آقای محترم شماره حساب بدین پول کتاب و پست رو براتون واریز کنم که میگه ای وای راست میگین یادم نبود الان اس ام اس میکنم ... و تا به الان که دو هفته گذشته هنوز خبری نیس که نیس ... من نمیدونم این ملت پول لازم ندارن؟اگه پولاشون خیلی زیاده نمیتونن خرج کنن بدن من بلدم خرج کنم ها:|.... هر چند بگذریم که کلا کتابه 40 تومن خرج برداشته و قراره من مثلا 20 بگیرم :|


+ به قول پرویز اسیر شدیم به خدا:|

  • asra ツ..
نشسته باشی و تمام بی حوصلگیت رو دوساعت گذاشته باشی سر درس خواندن چرت و پرت که یدفعه دوستت که چند ماهی بود ازش بی خبر بودی زنگ بزنه و بهت بگه خوبی چه خبرا ؟! چیکار میکنی؟ و بگی هیچ الان درست چشم در چشم کتاب دارم درس میخونم و یک دفه برگرده بگه گور بابای درس خواندن و بزنه زیر گریه و تو مات و مبهوت خیره بشی به دیوار و بگی یعنی این دختر چش شده ؟!که حتی نزاره این سوال توی دلت تموم بشه و همه حرفاشو یک سَره از اول تا آخر بگه و گریه کنه و تو هی بگی گریه نکن باشه اشکالی نداره و اون هی گریه کنه و تو یادت بیاد که این جور مواقع دوس داری یکی گوش کنه و تو حرف بزنی ( که تا حالا نشده ) ... برای همین سکوت کردم  تا حرف بزنه و گریه کنه ... حرف بزنه و گریه کنه  و آخرش به خاطر سکوت محضت فکر کنه که قطع شده و  برگرده بگه الو هستی؟ و تو بگی آره گوش میدم بگو ... و این بار هیچی نگه فقط گریه کنه ... و آخرش بگی باشه اشکالی نداره ... درست میشه انشاءالله و بگه ببخشبد که ناراحتت کردم و تو بگی اشکالی نداره بابا راحت باش :)(اما واقعا اشکال داش)
اما مسئله اصلی بعد تلفنه که یعنی این بین این همه دوست و آشنا یکی رو نداش که خوشحال تر از من باشه ؟!
هر چی بود... هر چی شد ... بیشتر گند زد به این حوصله و افکار من :)
  • asra ツ..

_ قهرم مثلا باهات:|

+ بابا ول کن... دلت میاد؟!.. من به این خوبی.. من بودم دلم نمیومد :|

_ :\\\\\\\\\


* رو هم رو های قدیم ... یکم تواضع :|

  • asra ツ..
+ اومدن نظر سنجی کردن که خانوما از کدوم موی سر خوششون میاد برای همسراشون و مدل های پیشنهادیشون{کلیک}... اون وقت مثلا مدل های ساده چشونه؟ از همونا که بعضیام یه دست میشکن رو سراشون فوری خود به خود حالت میگیره بعد دِه برو که رفتیم :|...والا دست من بود ها همه اونایی که مدل موهای سرشون این شکلی بود میدادم از ته بزنن:|

+دیگه مردیم هر کانالی رو باز میکنیم میبینیم نوشته آهنگ ساسی و از این کوفتی جات.... دست از سر ساسی جهانبخت بردارین بیاین برین پرویزو پونه رو ببینین که خیلیم باحاله :))

اینم آدرس کانالشsooriland@ ....عاشق اون قسمتیم که پرویز میگه اسیر شدیم به خدا:)))))))))))))

+ بعدشم تا دیروز قرار بود سه تا امتحان تو یه روز باشه دیشب یه امتحان دیگه اضافه شد و 4 تا امتحان در یک روز:|... این ها از خوشبختی های محال منه :|
  • asra ツ..

یکی از چیزایی که تو وسط تابستون حال آدمو خوب میکنه یکیش همین " طالبیه" اصن یه وضعی که نگو :|

+آی عم عاشق طالبی:|

  • asra ツ..


از صبح نشسته ام سر این دوتا کتاب هنوز به جایی نرسیده و مغزم در حدی خسته شده که حتی معنی تک تک کلمات و ربطشان به جمله های قبل و بعد رو نمیدونه:|... اصلا دیگه میگه اقا من دیگه نمیفهمم ولم کن اصن من نفهم دست از سرم بردار ... و دلم میخواد این کتاب رو بردارم به هزار تیکه تقسیمش کنم اما چه کنم که نمیشه چون به هزار زحمت به دستشان آورده ام :(... حوصله هم که قوربونش یرم دیگه سَر که چه عرض کنم ته کشیده هر چی میگم جان مادرت بس کن اینقده ته کشیدی که  فیتیله ات خاموش میشود و من هم نای بلند شدن و رفتن و کبریت آوردن روندارم که میگه جان بچه هایم از تو آبی گرم نمیشه خودم فندک دارم :|


+ وقت امتحانا تلوزیون برنامه هاش جذاب میشه شما ها هم هی آپ کنین دستتون درد نکنه :|


  • asra ツ..

" گلم "

که صدایت میکنم

شمعدانی

چه اخمی میکند !

مانده ام " جانم " را

چقدر آهسته بگویمت

که هم تو بشنوی

و هم آب از دل هیچ گنجشکی

تکان نخورد...!


# حمید جدیدی
  • asra ツ..

شخصی خانه ای برای کرایه گرفته بود... چوب های خانه بسیار صدا می کرد ...

به خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد.

پاسخ داد که چوب های سقف ذکر خداوند می کنند .

گفت: نیک است اما میترسم که این ذکر منجر به سجده شود!


+ عبید زاکانی:|

  • asra ツ..
+ من برم سرمو با چاقو ببرم :(
_ قبلش آبم بخور:|


+ + منو خوشبختی محاله میدونم:|
  • asra ツ..

ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدم؟

ﻫﻤﻪ رﻧﮕﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲ آﻳﺪ

و وﻗﺘﻲ ﻣﻲ روی 

دﻧﻴﺎی ﻣﻦ

ﺳﺮاﺳﺮ بی رﻧﮓﻣﻲﺷﻮد؟

 +عباس معروفی

  • asra ツ..