از آنجایی که در یک جایی نشسته و دستمان را ستونی بر چانه مان قرار داده بودیم و منتظر بودیم ...یک عدد پیر مرد با پسر میانسالش داشت حرف میزد و از دندان هایش گله میکرد البته ناگفته نماند که این پیر مرد 85 سال داشت :|
پیره مرده : نمیدونم چرا دندونام همش دارن اذیتم میکنن ؟!
پسر : دکتر بردی؟
پیر مرده : آره بردم میگن دیگه مشکل از فکه مثل سابق نیس
پسر : خب میتونی آبگوشت بخوری؟
پیر مرده : آره همه چی میخورم اما تو دهنم لق میزنن هی تکون میخورن
پسر : خب میخوای ببر دندوناتو از دم بکارن [با حالت مسخره]
پیر مرده : هزینش چقدره؟
پسر: حدودا فک کنم 20 میلیون بشه
پیر مرده : باشه فردا میبرم ببینم چی میگن
+ دیگه من حرفی ندارم :|