همه حجم بی حوصلگیم رو آوار کردم روی پله حیاط و کرم خاکی رو که روی کاشی ها کش و قوس می امد رو نگاه میکردم و هر چه بیشتر دقت میکردم اصلا سر در نمیاوردم که سرش ،دمش است یا دمش ، سرش چون از هر دو طرف کش می آمد و همه تلاش من برای فهمیدن این مسئله بی نتیجه ماند... از این که شاید از نداشتن سر عذاب میکشد پایم رو را گذاشتم رویش و دل و روده اش را پهن کاشی ها کردم و بلند شدم و رفتم کتاب محیط زیستم را خواندم.
+ لعنت به ژئو رفرنس کردن لعنت:(
+ لعنت به ژئو رفرنس کردن لعنت:(