دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

۳۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

راستش

دارم دیوانه می شوم

نکه دیوانه نبودم

نه..

دیوانه تر می شوم

از این بودن های من ..

از این نبودن های تو ...

راستی کی رفتی؟!!

میدانی ، بعضی وقت ها  حواسم نیست

که چقدر فکر کرده ام!!

اما میدانم فکر کرده ام ...

فکر به تو

فکر به این که !!

من تو را یک عالمه دوست دارم

حتی بیشتر از یک عالمه

من تو را این هوااااااا دوست دارم


+ شکوفه انار

+شاید کلا پاکش کنم پست دیگه ای جایگزینش کنم شایدم یه جاهایی رو تغییر بدم :)

  • asra ツ..

اگه بهتون بگن دو روز دیگه آخرین روز عمرتونه و فقط همین دو روز رو فرصت دارین وصت کنین ... وصیت می کنین یا نه ؟

اگه وصیت می کنین چیزی دارین که وصیت کنین و به چه کسی ؟؟

و این که بهترین دارایتون رو که براتون با ارزشه به کی میدین ؟؟!!


+اگه دلتون خواست و مشکلی نداش بگین چه چیزی رو وصیت می کنین :)

  • asra ツ..


+ دس هم نزنین :|
+ اصن نگاشم نکنین :|
  • asra ツ..

داشتم فکر میکردم که ......

  • asra ツ..

نمیدونم داشتم به چی فکر میکردم .... اما یه لحظه چشمم افتاد به اون مرد ی که معلوله و کنار پیاده رو کاغذ دستمالی میفروشه و از هر عابر پیاده ای که از جلوش رد میشه میگه یه بسته بخرین .... داشتم فکر میکردم که راهمو عوض کنم که شاید بهش برخورد نکنم که بگه بخر و منم بی تفاوت سرمو بندازم پایین رد بشم و بعدا تو دلم خودمو فحش بدم که نمیمردی که یدونه بخری .... در این جرو بحث با خودم بودم که یک مردی با این پیر مرد بر خورد کرد و همه وسایل این پیر مرد افتاد زمین مرد همه وسایل رو جمع کرد و داد به پیره مرده و یه بسته کاغذ دستمالی هم با کلی معذرت خواهی از این پیر مرده گرفت حتی  مابقی پولشم نگرفت .


+ یعنی اگه یه روزی همچین اتفاقی برای مابیفته چند نفرمون همچین کاری میکنم، یعنی اصلا همچین کاری میکنیم ؟!!

  • asra ツ..

تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
 
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..
 
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!
 
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..
 

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..


  • asra ツ..

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران

تا از دلم بشویی، غم های روزگاران

تو روح سبز گلزار، گل شاداب بی خار

مرا از پا فکنده شکستن های بسیار

روزی تو خواهی آمد از سوی مهربانی

اما...

زِ من نبینی دیگر به جا نشانی :)




+ داشتم این عکسو نگاه میکردم که یدفعه یاد این آهنگ اصفهانی افتادم و برا همین نوشتمش اینجا تا بماند یادگاری :)

  • asra ツ..

زمین  وزمان رو به هم زده بودم برا پیدا کردن کتاب درسی و کاملا نا امیدانه دیگر دست از تلاش برداشتم و گفتم زمین و زمان را به هم بدوزم که در وسط این خیاطی یکی از دوستان زنگ زده و فرمودند میرن کتاب هایشان را تهیه بنمایند که آدرس چند کتابخانه را می خواست در شهری دیگر:|

و من نیز بسی خوشحالی زیر پوستی کردم (خوشحالی زیر پوستی یعنی گفتن این عبارت که : خوشحال و خندانیم قدر دنیا را میدانیم .. هر چند چاخانی بیش نیست ... دی)

و با هزار بار تاکید فراوان که کتاب من رو هم دیدی بخر و او در ادامه افزود باشد و ما نیز پرداختیم به خوشحالی زیر پوستیمان ... وحال ادامه مکالمه :

دوست : سلام رفتم کتاب خونه ها

من : جدی ؟!!خب خب چی شد کتاب منم بود ؟؟!!

دوست :آره بابا برداشتم نگاشم کردم همش مساله داش :|

من : آره آره خودشه ... خب خریدی؟؟!!

دوست : نه

من: چرا؟؟!! :(

دوست : پول کم برده بودم

من: :|

و باز من : خب کارت داشتی میگفتی برات بفرستم بخری خب

دوست : راستش این به ذهنم نرسید

من: :|


+ یعنی هیچکس مثل من از دوست شانس نیاورده فک کنم اینا از تخم مرغ شانسی برام دراومدن :|

  • asra ツ..

گفت که وقتی پدر پیرش داشته از بیماری کبدی می مرده، دستش را گرفته بود توی دستش . داشته یواش یواش می مرده و بدنش هی سردو سردتر می شده . برای همین ، خیال می کند که دست او - یعنی پسرش - از حد معمول داغ تر است و نکند تب دارد . این است که بر میگردد و بهش می گوید تب داری بابا جان .


+کافه پیانو ، فرهاد جعفری

  • asra ツ..
شک نکن من در غربت دلت غریب تر از همه بودم :)


+شکوفه انار

  • asra ツ..