از وقتی که یادم میاد و نمیاد کلا فک کنم یادم میاد ... نه همون یادم میاد که من بچه درس خونی نبودم ، نیستم، و نخواهم شد ...امابلاخره که چی زحمت کشیدم که ...کتاب هارو ورق زدم ...بهشون شبا فکر کردم ... استرس گرفتم ...خط های کتاب رو شمردم... اینا کم چیزی نیس:|
اما چه کنیم که کار نیست که نیست !!!:|
برای همین بهتره که کار آفرین باشم :دی
و یک تصمیم کبرا گرفتم که وانت (نیسان ، سایپا ... یه چی تو این مایه ها)مش غلام رو بخرم ... برم میدان میوه و تربار هندونه بارش کنم برم سر چهار راه ...بلند داد بزنم یکی بخر دوتا ببر ...تضمینی به شرط چاقو :|
و به یک شاگرد نیز در این راستا نیازمندیم با پورسانت عالی و با بیمه شخص ثالث:|
و یک منشی خانم مسط به فتوشاپ با بیمه تمام عمر :|
و یک راننده مجرب با دست فرمان عالی و مسلط به ویراژ :دی
و به چند نفر آقا و خانوم بازاریاب تمام و قت و نیمه وقت :|