دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

در یک روز آفتاب بابام تصمیم گرفت رانندگی یادم بده و به اتفاق کل اهالی منزل سوار شدیم و رفتیم یک جای خلوت که من رانندگی کنم :|

خلاصه من نشستم پشت فرمون و تمام کار هایی رو که بابام گفت رو انجام دادم که شامل : اول ماشین رو روشن کردم بعد نگاه کردم ببینم خلاصِ یا نه بعد کلاج بعد دنده یک بعد آروم گاز دادن و پا از کلاج برداشتن که چون هنوز منو ماشین با هم آشنا نشده بودیم و خجالت میکشیدیم از هم ماشینه یه دفعه جا خورد و پرید هوا و خاموش شد البته بی ادبی کرد :|

و در مرحله دوم با هم راه اومدیم و راهی شدیم که مادر خونه کلی خوشحالی کرد و برادر خونه کلی تیکه بارمون کرد:|

و پدر خونه گفت که از روی پل رد بشم و من چنان با مهارت از روی پل رد شدم که پدر خونه منو کلی تشویق کرد و من خدمتشون عارض شدم که این کار ها که برای من چیزی نیست : )))

خلاصه رفتیمو دور زدیم و اومدیم که برای بار دوم از روی پل رد بشیم گفتم یه مهارت خاصی رو که تو آستین دارم نشونشون بدم که دیگه پی به استعداد های نهفته من ببرن و البته داخل پارانتز عرض کنم که زیر این پل جوبی بود که اگه ماشین میفتاد کلا سمت عقب ماشین میفتاد تو جوب و باید یه جرثقیلی میومد درش میاورد پارانتز بسته.... و من در حال رد شدن از پل سمت راست ماشین با من راه نیومد و دعوا کردیم و اون سمت راست ماشین قهر کرد و قصد خود کشی کرد و خودش رو تو جوب پرت کرد :|... البته همش تقصیر ماشین بود نه من ... که همه شروع به دادو بیداد کردن یکی نذر میگفت یکی 14 معصوم رو صدا میزد .... در این وسطم برادر خونه میگه نگه دار میخوام پیاده شم اونم در این وضعیت :|

خلاصه پدر خونه هی میگه ترمز کن ترمز کن ماشین داغون شد بدبخت شدیم از این دسته از حرف های به دل نشین :| ... که من به جای ترمز فک کردم گاز بدم بهتره :|.. خلاصه من خر خودمو روندم و همش گاز دادم که ماشینه یدفعه از جوب پرید بیرون و نگه داشتم تا همگی از این سفر پر هیجان احساساتشون رو بیان کنن و نظر همگی این بود که تا به حال این چنین هیجانی توی زندگی نداشتن :|.... با این وجود قدر منو نمیدونن که:|..... فقط نمیدونم بعد اون هیجان چرا میخندیدن ؟:|


+ و این که دیگه بابام ماشین دستم نمیده باید جویای علت بشم :|

  • asra ツ..

نظرات  (۲۳)

هرچند دقیقا متوجه نشدم چه بلایی و به چه شکلی  به سر ماشینه اومد ولی بهتر نیست با یه آموزشگاه پیش برید؟! 
گویم که:
ماشینه افتاد تو جوب:|
نه دیگه فعلا قصدشو ندارم :)
:)))))))
من مطمئنم همش تقصیر ماشین بوده...ماشینا این روزا مثل قدیمانیستن...زود قهر میکنن:|
گویم که:
ماشینای این دوره زمونه پررو شدن :|
حتما اون کاردون هم شمایید نه؟:/o_O
خخخخخخخخخخخخخخ عجب دس فرمونی یه پارک دوبلم میرفتید:دی خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
 
گویم که:
نه پ شمایید:|
شوما  انندگی نکنید بیتره چون هم مردمو به کشتن میدید هم مسافرارو
هم ماشینو داغون میکنید :دی خخخخخهخخخخخخخخخ
گویم که:
شوما هم کلاس املاء برید بهتره سوادمون ته کشید ته فهمیدیم : دی
:|
+حقته
گویم که:
:|
+ باز یه چی میگم گریه میکنی ها :|
فوق العاده بود قشنگ فهمیدم ماشینه چه گندی زد😁😁
وسوسه شدم برم یاد بگیرم باید اهل خونه رو جمع کنم مثل تو 😄😄
گویم که:
میبینی ماشینام چش سفید شدن :|
فقط اونایی که میخوان وسط راه پیاده شن سوار نکن : دی
خیلی دلم میخواد یه چن تا گند این شکلیمو تعرف کنم
ولی هر چی فکر میکنم به نتیجه ای نمیرسم 
از بس گلم 😆😆
گویم که:
یکی تو گلی یکی رویا منم که گلدون :|

همش تقصیر ماشین بود:|
گویم که:
آورین به هوشت :|

:))))))))

خییییلی اعتماد به سقف داری!!! 

من چند ماه دیگه تاریخ انقضای گواهی نامه م میگذره!!! ولی هنوز جرات نکردم از این جنگولک بازیها در بیارم !!!!!!

گویم که:
خونمون سقف نداره :|
الان خواستی پز گواهی نامتو بدی؟:|
نگوو وقتی ماشین رو انداختم جوب ، گریه نکردم که باورم نمیشه خخخخ
گویم که:
باورت نشه جا میدم تو باورت چون تعجبم از خنده دیگران نمیزاشت بدونم گریه کنم یا بخندم:/
  • ܜܔܢܜ پسر خط خطی ܜܔܢܜ
  • خیلی هم خوب :)


    گویم که:
    :)
  • زینـب خــآنم
  • : ))))))))
    چــهـ خـانواده شـجــاعـی !!
    من کلاسامم ک تموم شده بود گفتم ی دقه من ی کوچولو ماشین ُ این ور اون ور کنم ، کسی جرات نــمیکرد سوار بشـهــ  : |
    در صورتی ک هنو دست فرمونم ُ نــدیده بودن  : /
    در رانندگی مخصــوصـآ اون اوایلش اصلا نــباید آدم ُ جـو بگیرهـ ُ مغرور بشـهــ ب خودش ، چون در لحـظهـ ب شـــدت ضایع میشی  : دی
    گویم که:
    اوه .... خب ادامشو بگو دارم گوش میکنم :)))
    شما کلا کارتون خرابکاریه نه :دی
    گویم که:
    نه : دی
  • یا فاطمة الزهراء
  • تخم مرغ پست بالا شباهت زیادی به من داره :)) 
    گویم که:
    :))))
  • یا فاطمة الزهراء
  • عالی بود :)) 
    روز اول رانندگیت بودش؟ 
    گویم که:
    سوال سختی بود یکم مهلت بده فک کنم :|
    اسرا اسرا خبر خوش 
    قلت پیش منه :)
    بیا دستشو بگیر بیار اینجا 
    من مطمعنم قل تو هس😂😂😂
    گویم که:
    نه اون قل آبو برو بهش خبر بده مشدولوق بگیر:))))
    معرکه راه انداختی پس
    نه تو رو خدا
    می خوای ماشینم دستت بده -_-
    گویم که:
    نه میخوای بدن دست تو؟! :|
    یهنی اسرا از قلش فرار میکنه که نیس؟😁😁
    گویم که:
    وا قل که پیدا شد صاحبش: دی
    اسرا کوجاست این پایین قایم شده یعنی ؟
    اسرا پیداسه من دست رویا بذارم تو دستش
    گویم که:
    من دستمو به رویا نمیدم ها گفته باشم :|
    شگرفا ، خوب فکر کنم نباید از این همه استعداد یهو رونمایی میکردی ، هرچی باشه آدم انتظارش رو نداره ، غافل گیر میشه ، آدم که هیچی ، حتی ماشینم غافل گیر شده :))
    موفق باشی دوست من
    گویم که:
    من آدم روز های غافل گیریم : دی
    ممنون همسایه :)
    اومدممممممممممم ^___^
    گویم که:
    دیگه لوس نشو:|
    باعش -___-
    فعلا زشتم :دی
    گویم که:

    ن پ خوشگلی:|

    فعلااااا,زشتم :/
    ینی فعلااااا زشت من :/
    ینی زشت توییی :/
    من هی میخوام حرصت ندما مگه میذاری :/
    گویم که:
    :|

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">