همیشه دلم میخواست این بچه ها که تو کوچه فوتبال بازی میکنن توپشون بیفته حیاطمون منم بگم مگه نگفتم تپتون بیفته این ورا پاره اش میکنم و در نهایت امروز توپشون افتاد و زنگ خونه رو زدن و من گفتم بله ... گفتن خاله توپمون افتاده اینجا میدی؟
گفتم : مگه من نگفتم توپتون اینجا بیفته پاره اش میکنم
گفتن: خاله تا حالا فقط یه بار افتاده اونم الانهO_o
گفتم : هر چی ، حرف نباشه ... الان پاره اش میکنم با چاقو میگم بهتون :|
گفتن : خاله تو رو خدا:(
گفتم : هیچی نگفتم درو باز کردم گفتم خودتون بیاین از حیاط بردارین .
+ یعنی خیلی خوبه بعضی وقتا اینجوری گفتن ها آدم احساس خوبی داره :|