نمیدونم شاید بعضیا اینقدر کارای مختلفی دارن و اینقدر سرشون شلوغه .. اینقدر دور و برشون رفت آمد هس که اصلا نمیدونن کی خورشید طلوع کرد و کی غروب کرد اصلا نمیدونن الان روزا کوتاهه یا دراز ... اصلا یادشون نمیاد آخرین باری که حوصلشون سر رفته کی بوده ... و این که اصلا یادشون نمیاد آخرین باری که تنها شدن کی بوده ... اما این میون آدمایی هستن که صبح تا شب دنبال یکی میگردن که حرف بزنن دلشون میخواد صدای زنگ خونه به صدا در بیاد و یکی بیاد تو و بگه خوبی ؟ چیکارا میکنی؟ یکی که این خوبی گفتنش از ته دل باشه ... یکی که وقتی میگه مزاحمت نیستم که ... از این که ذوق کردی زبونت بند بیاد بگی نه بابا بیا تو ... از این که چایی پشت سر هم بیاری و هی این میوه نه اون میوه کنی براش که مبادا خسته بشه بگه میخواد بره ... مبادا پاشه بره و تو باز تنها دلخوش شی به این عکس روی مانیتور ... دلخوش شی به آلبوم عکسات ... که هر کدومشونو دوس داری ... در یه حدی دوسشون داری که اگه یکیش حذف بشه میزنی زیر گریه ... درک این آدما سخته ... درک آدمایی که با عکسا میخندن و گریه میکنن و با عکسا زندگی میکنن ... مواظب عکسای زندگی هم باشیم لطفا :)
اینم گذاشتم تو پیوندهام