یکی دو سال پیش وقتی که توی خونه میخواستن غلظت و یا بد طعم بودن یه عرق گیاهی رو امتحان کنن و یه تستی بکنن و همه انگشتا سمت من میرفت ... و در هر طعمی بود هر چقدر تلخ .. هر چقدر بد بو ... هر چقد بد مزه ... یک لیوان رو بدون عه و پیف و پوف میخوردم و یه دفعه سر میکشیدم و البته وقتی که میپرسیدن چطوری میخوری بادی در گلو مینداختم و میگفتم که من برای این کار راه و روش مخصوص خودم رو دارم خوردن اینا یه فن و فنونی داره که کار هر بچه ای نیس:|... و حالا همین اسرای پر غرور ... همین اسرایی که من من میکرد ... همین اسرایی که براش طعم و تلخی مهم نبود به حدی رسیده که اعضا خانواده میه جا گیر میندازنش و یک لیوان عرق گیاهی میزارن جلوش و میگن باید بخوری ...اسرایی که به طعم و تلخی توجه نمیکرد با بوی یه عرق گیاهی که کلی با صورتش فاصله داره حالش بهم میخوره:| ... و خواهش و التماس از طرف این اسرا که نمیخورم ... نمیخوامش... حالم بهم میخوره ... و اسرار از طرف خانواده که نخوری نمیزاریم از جات جم بخوری:|... و در نهاین یه کوچولو خوردن همانا و بالا آوردن همانا:|... چیزی که ترسناکه اینه که دارن فکر میکنن با چه روشی به خوردم بدن :|