از در بیرون رفتم داشتم در رو قفل میکردم که یه ماشین نگه داشت پنجره سمت شاگرد رو داد پایین و گفت خانم ببخشید تو این کوچه کسی به اسم حسن هست؟ و برگشتم گفتم بله همین خونه روبه رویی... که برگشت گفت ببخشید ولی از فلان ده اومدن ... گفتم بس دربغلیش ... یه نگاه عاقل اندر سفیهی انداخت و من با همون نگاه عاقل اندر سفیهش خواستم تنهاش بزارم و راهمو بکشم و برم که گفت ببخشید خانم تو این کوچه حسن دیگه ای هست؟ گفتم که اگه حسن نام دیگه ای هم باشه من نمیشناسم ... که یدفعه گفت کنار بیمارستان شبا وای میسته و چای و وسایل میفروشه ... یه آها کشیده ای گفتم و گفتم بس در سومی رو بزنین ... تا حالا خودم دقت نکرده بودم که سه تا خونه کنار هم هر سه تا اسمشون حسنه ... هر چند خونه سومی رو من همیشه قوم مغول صدا میکنم بنابر این اسمش رو نمیدونستم :)))
فکر کنم حسن سومی هم همون فرد مورد نظر اون آقاهه نباشه :)))))
+ خواستین ادرس کسی رو بپرسین از یه کسی بپرسین که به ادمای اون محله و خود محله مسلط باشه نه یکی مثل من:|