پری روز یکی از روزهایی بود که اصلا حوصله حرف زدن با کسی رو نداشتم که یکی از دوستان پیام دادن با این محتوا که یه عکس از انار بود و تقدیم کرده بوده به خانوم محترمی که بنده باشم :| خلاصه بعد تشکر و این حرفا که یکم یخشون آب شد جاش رو فضولی گرفت یک راست رفت سراغ عکس پروفایل بنده ( که داخل پارانتز عرض نمایم که هر روز در مورد عکس پروفایل بنده اظهار نظر میشه و البته دوتا فضول هست ها که اینا دیگه قبلا فضول بودن بعدا دست و پا در اوردن برا همین فضولیاشون دوسشون دارم اما خب فضولی دیگران به دلم نمیشینه به جز این دوتا :|) خلاصه از این که چرا عکس این صندلی رو گذاشتم ؟! چرا طوری عکس انداختم که انگار جای خالیه کسیه؟! یعنی جای کی میتونه باشه؟!یعنی خوشبحال کسی که جاش همین جای خالیه تازه غبطه هم خوردن:|(البته اگه باز منو بهتر تر میشناخت هیچ وقت به کسی که جاش این جای خالی حسادت نمیکرد :))))... خلاصه آخر صحبت ها دیگه دست به دامن خدا شدم و ازش خواستم به خاطر این همه دروغی که گفتم من رو ببخشه :(... مجبور بودم مجبور ... دوس ندارم دروغ بگم اما دیگه اون موقع مجبور بودم :| و در نتیجه بعد کلی اظهار نظر در مورد صندلی و این که کدومه پارکه و این که چرا کسی نیست بلخره به این نتیجه رسیدن که حرفامو باور نکنن :|... یعنی دروغ گوی خوبیم نیستم:|