دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

یادمه وقتی بچه بودیم و هر بار که بابام میبرد ما رو مدرسه (این بچه بودم و بابام میبرد تا پیش دانشگاهی رو شامل می شد چون من به هیچ وجه حاضر نبودم پیاده بیام یا خسته کوفته تاکسی عوض کنم :| ) سر این که کی جلو بشینه همیشه با برادر جان دعوا بود و کار به گاز گرفتم و گیس و گیس کشی میکشید تا این که بابا جان گفت دوتایی بشینین جلوی فقط دعوا نکنین :| وقتی که مجوز این که دوتایی بشینیم صندلی جلو صادر شد دعوا سر این شد که کی سمت پنجره بشینه :))) که باز بابا جان باز کلافه شد و پیشنهاد داد که هر هفته یکیمون سمت شیشه بشینیم و هر سری که نوبت هر کدوممون بود با چشم غره های اونی که سمت شیشه نبود مواجه میشد و خط و نشون میکشید و مشگون های ریزی ازش میگرفت و برای این که بابا جان رو کلافه نکنیم صدامون در نمیومد اما تو یه هفته هم دیگه رو  کبود میکردیم:| و میرسیم به این جای قضیه که برادر جان از اول مرتب و منظم بود برنامه کلاسیش رو سر شب میزاشت تو کیفش و لباس هاش رو همه رو جمع میکرد میزاشت کنارش و صبح بیدار میشد و سرحال راهی مدرسه میشد و این وسط من نه برنامه ام رو میزاشتم نه لباسامو مرتب میزاشتم سر جاشون و سر صبحی یکی برام برنامه ام رو  میزاشت یکی برام لباسامو پیدا میکرد(البته هیچ وقت جورابامو گم نمیکردم ) و اتو میکشید و یه نفر هم صبونه رو آماده میکرد و من هم چنان ابرو هامو در هم میکردم و غر میزدم که خوابم میاد و لعنت به کسی که مدرسه رو اجباری کرده :| و مامان جان به زور لباسامو تنم میکرد و راهی مدرسه میکرد اما سر صندلی و جلو ماشین و کنار پنجره قشنگ دعوا میکردم :| و البته این رو هم بگم که حتی وقتی دانشگاه هم میرفتم سر صبحی یه نفر باید مقنعه منو اتو میکرد :|... و همه اینا یه طرف قضیه جا گذاشتن وسایلم یه طرف قضیه که باید بابان جان رو از نصف راه باز میگردوندم و وقتی میگفتم وااااااااای وسایلم موند میگفتن عههههههههههههه بازم ؟!! چرا بی نظمی تو و من میگفتم تقصیر من نیست همش میگین زود باش زود باش یادم میره خب:| قشنگ میرفتم تو چششون:| و فکر نکنین که اینا مربوط به زمان مدرسه بود چون باید بگم نخیر وقتی کارت ورد به جلسه رو جا گذاشتم و زنگ زدم وای یکی بهم برسونه باز اون عههههههه نصیبم شد :| و همین دیروز که داشتم میرفتم کفش های ورزشیمو جا گذاشته بودم و تقریبا رسیده بودیم که دوستم گفت کفشات کو و من یکی زدم تو سرم گفتم وای ببین تقصیر توعه هی زنگ میزنی و میگی زود باش و کلا راه رو دویدم و کفشامو برداشتم و یه لحظه فکر کردم که چقدر دلم برا اون زمان ها تنگ شده برا اون دعواها برا اون غر زدن ها برا اون کلافه شدن های بابا جان از دستم ^_^ و این که اهل بیت پیش بینی کردن که من اگه 60 سالمم بشه این نامنظم بودن و جا گذاشتن رو ترک نمیکنم و فکر کنم صحت داشته باشه این پیش گویی:|

  • asra ツ..

نظرات  (۸)

قشنگ باباتونو اسیرش کردید دیگ -_- :)))
گویم که:
الانم اسیرمونه:))))))
eee kmln deket mikonm vli faramooshkar budn y qsmt az jazabyate asn:))))

گویم که:
کیه قدر بدون هی هی :|
زیاد دقت کن ببین جذابیت های بیشتری بلکه ازش پیدا کنی:|
چرا یه بیت رو جا انداختی ؟ :/
در این زمانه بی های و هوی لال پرست، خوشا به حال کلاغای قیل و قال پرست :اون ایموجی عه که بالا رو نگاه میکنه :)

+ سلام :) خوبی ؟
گویم که:
سلام .کدوم علی هستی؟ علی دنده گاز🤔
بعله دا اله اویام -__-
مثلا نمیشه لقبم رو عوض کنی بشه مثلا همشهریی، هم زبونی چیزی ؟ :|
گویم که:
نه نمیشه:/
یعنی امید نداشته باشم که آبجی کوچیکه بزرگ بشه و منظم بشه؟!! :/
گویم که:
دقیقا اصلا امیدتو هدر نده همینی میشه که هست:/
الان سوال اینه که تو بزرگتری؟
اخه اصن نشونه های بزرگتری نداری؟:/
گویم که:
اره دا نمیبینی!!😑
نشونه های بزرگتری شامل چی میشه🤔
  • چنگیز سیبیل
  • هانیه خانم میگه نداری حتما نداری دیگه
    باید ویدیو چک بشه😛
    گویم که:
    هانیه خانوم کیه؟:|
    هانیه خانم نمیشناسی؟:/
    عشقم ... نفسم ... جونم ... عمرم 😆

    گویم که:
    نه اصلا شما؟:/

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">