چند شبی پیش به علت دمای ۳۵ درجه در حیاط خوابیدم و نصفه های شب دیدم یه چی رو صورتم حرکت میکنه از اونجایی که از یه چیزی به شدت چندشم میشه با فکر کردن به اون موجود زود دستمو بردم رو صورتم دیدم عه این که از این سوسک زردای بالداره پرتش کردم و باز خوابیدم تا امروز صبح که به علت سردی هوا به خونه پناه اورده بودم صبح چشامو باز کردم با دو چشم براق و درشت مواجه شدم که دیدم بله متعلق به ملخه:/خلاصه بعد چشم تو چشم شدن و یه ۱۰ دقیقه ای برانداز کردن صورت هم من رفتم پی کارم اونم پی کارش فقط از صبح عین چی نشسته رو میز زل زده بهم و هر از گاهی هم میره رو کتاب شعر فک کنم باید براش شعر بخونم:/ولی هر چی هست بچه خوبیه حرف نمیزنه:/