وبلاگ رو مینویسم که آخرش چی بشه مثلا ؟؟!!
فعلا که تصمیم گرفتم ننویسم ... شاید بعد ها تصمیم گرفتم کلا ننویسم :)
شاید بعدا (+ ) اضافه بشه نمیدونم فعلا:)
وبلاگ رو مینویسم که آخرش چی بشه مثلا ؟؟!!
فعلا که تصمیم گرفتم ننویسم ... شاید بعد ها تصمیم گرفتم کلا ننویسم :)
شاید بعدا (+ ) اضافه بشه نمیدونم فعلا:)
اون قدیما شما ها یادتون نمیاد .... ما که میرفتیم مدرسه چهارشنبه سوریم باید حتما میرفتیم تعطیلی نبود که اما الان بچه ها یه هفته مونده تعطیل کردن اون وقت دهه 60 یا بگن ما نسل سوخته ایم :|
+ هعی دنیا :|
دیروز بعد کلی گفتن این دو واژه که نریم بریم(بازار) ... تصمیم بر این شد که بریم بازار که حدودا ساعت 6:30 تصمیم نهایی شد و طبق معمول به من گیر دادند که زودی آماده شو :|
و در این حین مکالمه بنده با اعضای خانواده
من: میگم که دیگه اذان گفته نمازو زودی بخونیم بریم:|
داداش محترم : راس میگه آبجی ها نمازو بخونیم ... شماممون رو هم بخوریم .. یه استراحتیم بکنیم بریم دیر نمیشه که :دی
اعضا دیگر خانواده:O_O
و بلخره ما راهی بازار شدیم ... که در یکی از مغازه ها من هر چه برادر محترم را صدا زدم جوابی نشنیدم و دیگر کلافه شده بودم که یک هو گفتم پیس پیس که از بزرگ و کوچیک برگشتن طرف من :|... آخه تو یه مغازه اون همه آدم!!! انگار نشنیدن توقف بی جا مانع کسب است والا عه :|
خلاصه این که برادر محترم نمیدانم چرا همه اش زمین را گاز میزد .... و آخرش هیچ نخریدیم ... این بود بازار رفتن ما :|
امروز وقتی یکی از وبلاگ ها رو زدم ببینم پست جدید مدید چی چی داره دیدم یه چی گذاشته تو وبش که اومدم نظر محترممون رو اعلام بنمایم و کامنتی بزارم .... خلاصه این همکار وبلاگی هم چند وقته کامنتاشو تایید نمیکنه و دیگه کامنت های خصوصی و عموی نمیخواد چون کلا تایید نمیکنه .....و من اومدم برای این شخص کامنت گذاشتم برای بار دوم اون هم خصوصی:|
کلا یادم رفته بود این ماجرا که چگونه کامنتی داده ام که سر شستن ظرف ها یادمان آمده و دلم میخواست خودم رو با آب شیر خفه کنم :|
و این گونه شد که من خود را شناختم و فهمیدم که چقدر دقتم بالاست و حواسم جمع است :|... باشد که شما نیز خود را بشناسید:|
این بود انشای من :(
+ فقط کاش به این که خصوصی دادم نظرمو، نخندیده باشه ... و به خاطر این کار بنده فعلا در قید حیاط باشن :|( لال از دنیا نری بگو آمین :| )
قلمرو موسیقی
قلب است
جایی که تو راه می روی
همه آهنگ ها
از موهای تو
به آسمان می رسد،
بخند.
شما ها یادتون نمیاد ولی اون قدیم قدیما من اینجوری نبودم که .... دقیق نمی دونم ولی میدونم که ....یه طوری بودم دیگه حالا
+ دلم میخواد همش پست بزارم شمام محکوم به خوندنش نیستین از خواننده هم راضی هستیم از نخواننده هم : دی
++ الان این (++) رو چند بار نوشتم و پاک کردم :((هیچی جور در نمیاد (یکی میگفت خواب با افکار آشفته همون کاری رو میکنه که زمستون با شکوفه عجول میکنه اما کو خواب ؟ کو زمستون ؟)
از اونجایی که یادم میاد اصلا من به عمرم این تصویر زمینه دسک تاپ رو عوض نکردم :|
همه این زحمت ها به گردن برادر محترم بوده و هس و همش از جَک و جونور گرفته تا عکس ماشینو و ساختمان و فصل ها و طبیعت و اینا زحمت میکشن میزارن حالا عکس جک و جونورا روفاکتور میگیریم که نگم بهتره :|
تا این که امروز صبح بیدار شدم و اومدم سیستم محترم رو زدم روشن شده و این تصویر زمینه اومده بالا بگذریم که اصلا نخندیدم :|مدیونین فکر کنین خندیدم ها :|
و این هم یه رونمایی از تصویر زمینه ما گفتم که شمام ببینین من چی میکشم :|
_ میگم ها آبجی استخدام هس
ــ جدی؟ کجا ؟ شرایطش اینا چی؟
ــ آره جدی ؟
ــ خب چیه بگو دیگه تا کی مهلت ثبت نام هس؟
_ آره آبجی عربستان جلاد استخدام میکنه
ــ :|
ــ :))))
+ کلا دیگه من حرفی ندارم :|