الان که نشسته ام و دارم روی نقشه های پایان نامه کار میکنم آن هم با این سردرد و چشم دردی که دیگه داره کلافه ام میکنه... گفتم یه سری به وب های همسایه بزنم ببینم که چه خبر ... حالو احوالشان برقرار است یا نه ... هر چند حوصله کامنت گذاشتن ندارم :(
که این دوتا پست رو دیدم
پست خانم انار ===> که بهش توصیه میکنم که احمق جان این احمق ها شمارشان کم نیست اما این گوش های محرم شمارشان کم است و اگر پیدایشان کردی مراقبشان باش انار احمق
پست کازیوه ====>که بهت توصیه میکنم حواست به بعد این متنفر ها و کوبیدن کتاب و به این که شاید هم اگر بتونی ممکنه کله محترمش رو هم از سرش بکنی اما حواست باشه که وقتی همه چیز عادی شد ممکنه ببینی با این تنفرت دل یه چند نفری رو شکسته و اگه حداقل در نظر بگیریمش ناراحت و دلخوری رو در پی داره ... از من به تو نصیحت برو اتاقت و در رو قفل کن و با احد و ناسی حرف نزن:|.... هر چند میدونم نمیشه ...بس متنفر باش چون راه دیگه ای نداره چرت گفتتم :|
پست آقا گل ====> دیگه عکس کادو هات رو نزار وبت به فکر اینم باش که ممکنه یه نفر دیگه اینو ببینه و درد هاش تازه بشه و بیاد من بخ بخ (به قول رویا ) رو مورد شلیک و آتیش و کشتن و چشم در آوردن و و در آخر سر کشتن با اسلحه قرار بده :|.... شما کادو میگیری من چرا باید جوان مرگ بشم این وسط!!:|
و در آخر پست فاطمه که من میگم مهر بانو=====> اینا از گلوت رفت پایین ؟ کوفتت نشد دوست جااااااااااااااااااااااااااااااااااان؟:|