+چرا و چگونه؟
خواب خوبی بود... حس خوبی داره با لبخند از خواب بیدار شی:)
+ خدا دمت گرم آخه اداره آبیاری؟:|
لیلی زیر درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد،گل داد ، سرخِ سرخ. گلها انار شد، داغِ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها ترکیدند، انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید .مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. کافی انار دلت ترک بخورد.
+ یه طناب داشتیم میدونی کجاست؟
_اره تو کمده برو بردار
+ بیا بریم طناب بزنی
+ من یادم نمیاد اخرین بار کی طناب زدم شاید نتونما
_ باشه حالا تو بیا
که رفتیم حیاط بلکه طناب بزنیم ... اولین پرش طنابه گیر کرد به پاش... دومین حرکته باز گیر کرد به پاش... سومین حرکته همچین خورد به پاش که یه لنگه پا تو حیاط آخش رفت رو هوا ... نمیدونستم بخندم یا بگم طوریت نشد که ... اما خندیدم :|... که گفت پاشو بیا خودت ببینم میخندی برا من ... پا شدم و رفتم گفتم من از همون اول گفتم نمیتونم اما نه تنها تونستم بلکه 100 تا رو بدون هیچ خطایی رفتم ... که دستام درد گرفت واستادم و یه لحظه قیافشو دیدم که خیره شده بود ...نمیدونستم چطوری بخندم امونمو بریده بود خنده فقط بین خنده ها شنیدم که گفت الان کلک زدی؟ ... اخه توی طناب زدن چطوری میتونم کلک بزنم؟!!:|... که یه بادی در گلو انداخت گفت حالا یه چیز شانسی بوده لابد ...بده من ببین چیکار میکنم ... طنابو دادم دستش نه تنها نتونست حتی برای یه بار هم که شده طناب بزنه بلکه هی در حالات مختلف تمرکز میکرد و قیافه اش یه جور خاصی خنده دار شده بود ... که با پرویی تمام برگشت گفت من برعکس میتونم طناب بزنم صب کن تو حالا ببین چه شاهکاری میکنم من... این گفتن همانا و برعکس طناب زدن همانا و طناب به گردنش گیر کردن همانا:|...خنده من بلند شدن همانا:|... پس کله خوردنمم همانا:|...فقط تونست با یه دلیل صحنه رو ترک کنه اونم این که من فکر میکنم که طناب زدن یک کار دخترونه است و بس:|
+آخه دخترونه پسرونه داره مگه؟!!! دلیل بهتری نبود برا ترک افتخار آمیز صحنه؟
+از وقتی یادم میاد از بچگی نمی تونست طناب بزنه ولی فکر کنم خودش یادش نبود:))))
فقط کافیه شارژ نداشته باشی و به برادر جان زنگ بزنی بگی برام یه شارژ بفرست ... و فل فور نه تنها شارژ رو میفرسته بلکه زنگ هم میزنه تا مطمئن شه که میگی دستت درد نکنه شارژ شد ... و بعد 5 دقیقه باز زنگ میزنه میگه مطمئنی؟!! شارژ نشده بگو باز بزنم... که میگی نه دستت درد نکنه ... بعد 5 دقیقه باز زنگ میزنه میگه اگه کمه بگو بازم بزنم ... که میگی نه کافیه ... ظهری هم که میاد خونه میگه بیا این شماره کارت منو داشته باش لازم داشتی بزن ... یعنی دلم میخواست خودمو از وسط دو نصف کنم بگم بابا نمیخواااااااام ولم کن عه ... مگه قبول میکرد :|
+ حالا خوبه نگفتم که دوماه است که شارژ نزده بودم امروز هم واجب نبود باز نمیزدم:|