دلツ

دلツ

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.
:)

لوگوي وبلاگ دل

۲۸ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

نمیدونم خواب دیدن خوبه یا نه .... اما برای من خوب نیس ... بعضی وقتا دلم میخواد خواب هامو محاکمه کنم و به یه جای دور تبعید کنم یه جای دور که دیگه دست ذهنم بهشون نرسه... مامان بزرگ میگه خواب زن چپه اما چرا به من میرسه از واقعیت هم اون ورتر میشه ... مامان بزرگ میگه همه خوابا که تعبیر نمیشن یه ساعت و روز معینی دارن .... اما برای من چرا از ناله سیاهی شب گرفته تا بوق سحر تعبیر میشن!!!... مامان بزرگ میگه چون ذهنت درگیره برای همین قبل خواب گل گاو زبون بخور ... اما مامان بزرگ نمیدونه که حتی اگه ذهنمو بشورمو از رخت آویزون کنم اینا دس بردار نیستن ... شاید طلسم شده ام به خواب دیدن و دوباره زندگی کردن هم توی خواب هم توی بیداری ... کسی چه میدونه ... بعضی وقتا دلم میخواد دستمو بزارم و خفه کنم این خواب ها رو اما کسی نمیدونه که اونی که خفه میشه خودمم هر چی داد میزنم کسی صدامو نمیشنوه.

  • asra ツ..

دوگه دوگه پنجره سین دگینن کی گلیبدی یاز
قالا آلتیندا حسرتیله یؤل گؤزلیر یتیم ائیواز
یاغیش یاغیر اونا قربان اولوم
گل دون اگر قالا آتینا گزمگه
منی ده چاغیر سنه قربان اولوم


+ سنه قوربان اولومی چوخ چوخ قشحدی، دوز دیر ها^_^
+گوش کنید

  • asra ツ..

اینجا که نشسته ام

اینگار

آنجا کنار توام


+نوشین جمشیدی
  • asra ツ..

چیز خاصی نیست همون نون پنیر گوجه خیار خودمونه که یکم گنده کردن اسمشو :|

  • asra ツ..

یادت هست ... قصه سه ستاره!! ... گفته بودم وقتی روی صندلی رزرو شده ات نشستی ... روی همان که گفته بودی کسی جز تو حق نشستن روی آن را ندارد ... همان که فقط در گوشه ای از پارک رزرو شده است برای تو ...برای تکیه دادن های فکرو خیال تو ... نمیدانم یادت هست یا نه چون چند سالیست که که دیگر کسی به آن صندلی گوشه پارک تکیه نداده ... یادت هست ؟!! گفتم بگرد و سه ستاره مرا پیاد کن... همان سه ستاره ای که من میگفتم بیشتر دوستشان دارم و تو میگفتی من ماه را بیشتر دوس دارم... اما آخر سر تسلیم شدی ، تسلیم شدی که بگردی و سه ستاره ام را پیدا کنی و ببینی چه چیزی دارند که من آنها را به ماه ترجیح می دهم ... گشتی اما نه در غرب بودند و نه شرق و نه در شمال و نه در جنوب چون نمیدانستی که درخشان تر از آن ستاره ها هم بود که سه ستاره من زانو زده بودند در مقابلش ... کم آورده بودند و روی رخ نشان دادن نداشتند ... اما اون شب ... انگار یه آسمون بود و یه شب و یه ستاره که میخندید و من تنها کسی بودم که صدای خنده هاش رو میشندیم و از بین اون سه ستاره تنها تو بودی که می درخشیدی و تنها من بودم که روشن  می شد دلش به این تنها ستاره شب ...راستی شاید کوچک باشه این ستاره من اما ،تنها ستاره پر نور کهکشان راه شیری منه ... و البته دوست داشتنی:)

شاید این ستاره من یکی از 7میلیارn جمعیت این جهان باشه ... کسی چه میدونه:)

  • asra ツ..

دیشب وقتی اومدم از مهربانی هایت از رحمان و رحیم بودنت بشنوم تا ته ته دلم قرص بشه که یکی هست که هوامو داره ... یکی که میگن از رگ گردن هم نزدیک تره ... یکی که از خودم به خودم آشنا تره ... یکی که میگن بیشتر از خودم خودمو دوس داره ... یکی که میگن راضی نمیشه خار به پای مخلوقش بره ... اومدم تا دلم قرص بشه که وقتی صدا میکنم یا غافِرَ الخَطیئات ، الغوث الغوث ... بگه صد بار اگر توبه شکستی باز آ

دیشب تا اومدم بگم یا من اَظهَرالجَمیلَ ، یا مَن سَتَرالقَبیح... الغوث الغوث... نشد که نشد نذاشتن که بشه ... همه اش از عذب الهی... همه اش از جهنم ات.. همه اش از خشم و غضب الهی گفتن و شنیدم ... اما مگر نه این که گفتی لذتی که در بخشش هس در هیچ چیز دیگه ای نیس اومده بودیم همگی برای بخشش اومده بودیم زیر سایه رحمان و رحیم بودنت ... مگه میشه خدایی که این همه بنده ش رو دوس داره از گناهانش چشم پوشی نکنه ... مگه میشه خدایی که این همه دوسمون داره و میگم رحمةُ العالمین  به هر بهانه ای نبخشه گناهانمون رو ... و ما همگی چشم به رحمان و رحمانیتت چشم دوختیم ...  دیشب هر چی گشتم از خشم و غضبت  چیزی ننوشته بود هر چه هم بود حق الناس بود همه اش از رحمان و رحیم بودنت گفته شده بود ... یا ارحم الراحمین



+ نمیدونم چرا بعضیا دوره میفتن و این رحمان و رحیم بودن خدا رو میبرن زیر سایه

  • asra ツ..
اولا تو بلاگفا بود ... از وبش از نوشته هاش خوشم میومد یه آرامشی بین تک تک کلماتش جملاتش موج می زد ... همه این کلمات ،جملات، واژها رو زیرو رو میکردم برای آرامش بیشتر مثل کسی که گل توی دستش رو بو میکنه سیر نمیشه و از اعماق وجودش عطر گل رو میده به ریه هاش نوشته های این مهر بانو هم همین کار رو میکرد و میکنه :)
تا این که از خاموشی در اومدم و کامنت گذاشتم بعد چند مذت فهمیدم که بود نبود کامنتام براش مهم نیس و دوستایی برا خودش داره و رفت و آمد میکنه باهاشون و باز شدم همون خواننده خاموش وبش ... تا این که روزگار چرخید و چرخید و بلاگفا نابود شد و اومدم بیان ... کسی رو نمیشناختم یه روز اومدم دیدم بله این مهر بانوی ما برام کامنت گذاشته و از این که منو پیدا کرده خوشحاله:)... و نمیدونم از غربت زیادی تو بیان از پیدا کردنم خوشحال بود یا واقعا خوشحال بود ... و من با این مهر بانو شدیم دوست ،دوستی که خیلی دلم میخواست یکی مثلشو داشته باشم چون نایابه دوستایی مثل مهر بانوی من  ... و باز روزگار چرخید و چرخید و این دو دوس هم چنان دوست بودن تا این که یه روز روزگار برعکس چرخید و این دو دوست از هم دلخور شدن هر چند اون روز خیلی دلم شکست اما این مهر بانوی من به قول رویا خیلی مهربون تر از این حرفا بود که بخوام باهاش قهر کنم :) ... و از این مهر بانو میخوام که باشه ... نه به خاطر آرامش بین کلماتش بلکه به خاطر خودش و خودم ... هر بار که کلمه دوست جانش رو میشنوم قند دلم آب میشه :)
این مهر بانوی من خیلی خیلی مهربونه :)

  • asra ツ..

+ امروز تولدم به قمریه... نمیدونم شمسی رو بیشتر از قمری دوس داشته باشم یا قمری رو :)

+ دیگه نمی دونم تو این وب چی بنویسن ... اینگاری اینجا برام آشنا نیس فک کنم دیگه رسیده به ته خط

+ میخوام دو یا سه پست دیگه بزارم و دیگه ننویسم شایدم نوشتم کسی چه میدونه ... اما فعلا هر کاری میکنم نمی تونم بنویسم

+ وب هاتونم میام و میخونم اما حوصله ندارم کامنت بزارم با عرض معذرت :(

+گوش بدین بد نیس نمیدونم خوبه یا بد فقط میدونم تنگ شده این دل ،برای چی نمیدونم[کیک]

  • asra ツ..