+آبجی؟!!
_بلیییی!!
+من دیگه بهت نگم آبجی و اسمتو بگم چی میشه؟!!
_چیز خاصی نمیشه فقط دیگه جوابی از من نمیشنوی
+نکه الان که آبجی میگم با عشق جواب میدی:/
_:/
+نشد یه بار از این اقتدار بزرگتر کوچک تری استفاده کنم و جواب بگیرم:/
+آبجی؟!!
_بلیییی!!
+من دیگه بهت نگم آبجی و اسمتو بگم چی میشه؟!!
_چیز خاصی نمیشه فقط دیگه جوابی از من نمیشنوی
+نکه الان که آبجی میگم با عشق جواب میدی:/
_:/
+نشد یه بار از این اقتدار بزرگتر کوچک تری استفاده کنم و جواب بگیرم:/
به طور خیلی ناگهانی با برادر جان تصمیم گرفتیم صعود کنیم به یکی از قلعه هایی که بالای کوه قرار داشت آن هم با کفش و لباس های نامناسب:/که کوه جنسش شن های ریز بود و سنگ های درشت تیز که دره ها رو هم نمیشه فاکتور گرفت-_-یعنی بخوام بگم پاتو میزاشتی یا قشنگ سر میخوردی ۱۰ قدم عقب و یا با بی توجهی ته دره و برخورد با سنگ های درشت و تیز و بوم تامام و در این حین که بنده در جایی گیر افتاده بودم که نه میشد برم بالا چون سر میخوردم و نه میشد بیام پایین چون یک عدد سرخوردن مساوی با ته دره بود:/
مکالمه بنده و برادر جان در آن موقعیت حساس
+پایینو نگاه نکن دستتو بده من خودم میگیرمت نترس زیرپای من محکمه
_نههههه
+چرا نه ؟!!دیگه بالای کوه لج نکن
_پشت سر خودتو دیدی !!!بیفتی منم میکشی پایین
+چرا این همه محبت خواهرنه داری تو !!دستتو میدی یا بیام اونجا بزنم پس کله ات
_:/
در حدی بی حوصله ام و دلم نمیخواد با کسی حرف بزنم و یابهتره بگم حالم در حدی گرفته اس که یکی از این آهنگ هایی که به قول دخترا قر میندازه تو کمر رو گذاشتم اما باز من همچنان حال و حوصله خودمم ندارم
چه مرگمه ...چه مرگمه ...چه مرگمه!!!نمیدونم
در مورد این گفتم که میخوام برم برا خودم یه خونه بگیرم تنهایی زندگی کنم!!اما نگفتم کجا!خب بهش فکر کردم چون کجا بودن خونه خیلی مهمه ... دیشب فهمیدم که بالای یه کوه بلند باشه ...کوه بلندی که کسی اصلا به سرش نزنه جمعه ای وسط هفته ای دست زن و بچش رو بگیره بیاد اون طرفا حتی دامنه کوه...و این که میخوام جلوی خونم به شعاع چند کیلومتر چمن بکارم ...حالا این که چند کیلومتر باشه هنوز بهش فکر نکردم !اولش فکر کردم که چرا میخوام چمن بکارم ؟!بعد فهمیدم اخه من چمن دوس دارم به خصوص این که بشینی بکنی ریز ریز کنی بریزی رو زمین تازه این توانایی رو دارم ساعت ها این کارو انجام بدونم بدون این که متوجه زمان باشم (بدون دلیل هم دوس ندارم این کارم هم برای خودش دلیلی داره)و حتی دوس دارم ساعت ها غلط بزنم رو چمنا بدون این که کسی بگه وارد چمن نشوید چون چمن خودمه به کسی چه !! البته!یه درختم میکارم کنار چمن حالا در مورد نوع درخت تصمیم نگرفتم ...شاید بعدا آپشنای دیگه بهش اضافه کنم فعلا همینا رو دوس دارم
+نه حوصله دارم و نه حوصله سخن :/
+این طوری پیش بره لال میشم:/
امروز تو خواب دیدم که مثل همیشه و هر روز دست دادیم و دستای همو اینقدر تکون دادیم تا صدای یکیمون در اومد .
فک کنم تنها کسی بود که وقتی یه روز نمیدید میگف قهرم برای آشتی کردنشم کلی باید نازشو میکشیدم :)
از گشنگی ضعف میکنم اما دلم نمیخواد چیزی بخورم همون طور که شبا خوابم میاد ولی دلم نمیخواد بخوابم
+با کمبود کلی ویتامین مواجه شده ام
چند شبی پیش به علت دمای ۳۵ درجه در حیاط خوابیدم و نصفه های شب دیدم یه چی رو صورتم حرکت میکنه از اونجایی که از یه چیزی به شدت چندشم میشه با فکر کردن به اون موجود زود دستمو بردم رو صورتم دیدم عه این که از این سوسک زردای بالداره پرتش کردم و باز خوابیدم تا امروز صبح که به علت سردی هوا به خونه پناه اورده بودم صبح چشامو باز کردم با دو چشم براق و درشت مواجه شدم که دیدم بله متعلق به ملخه:/خلاصه بعد چشم تو چشم شدن و یه ۱۰ دقیقه ای برانداز کردن صورت هم من رفتم پی کارم اونم پی کارش فقط از صبح عین چی نشسته رو میز زل زده بهم و هر از گاهی هم میره رو کتاب شعر فک کنم باید براش شعر بخونم:/ولی هر چی هست بچه خوبیه حرف نمیزنه:/
الان داشتم توی اینستا چرخ میزدم و کیک های خوشمزه میدیدم و آب دهنم رو قورت میدادم که چشمم خورد به صفحه کارشناس رشته تحصیلیم اونم برای دوره کارشناسی ...اون رفتار و ابهت و اخم و تخمی که ما ازش سراغ داشتیم همیشه تا اسمش میومد یاد اون اخم و تخم و جدیتش میفتادیم اما حالا عکسای توی اینستاش کلا ذهنیتمو بهم زد اونم با شلوار کردی و یه زیرپوش که یه پسری از گردنش آویزون:/
حالا اینا به کنار وقتی اون پستشو دیدم که دستشو زده زیر چونش و نوشته من همین الان توی اداره بیکار یاد زمانی افتادم که همیشه خدا میگف کار دارم برو بعدا بیا و پاچه میگرف:/