تو
لیوان آبت را با خیال راحت می نوشی
من
حسودی می کنم به لبه ی لیوان
که لب های تو به آن می خورد
لیوان
به چشم های من، که به تو خیره شده
و گلدانِ روی میز، به من و لیوان!
تو
لیوان آبت را با خیال راحت می خوری
و همه چیز از تو آب می خورد!
"محسن حسینخانی"
تو
لیوان آبت را با خیال راحت می نوشی
من
حسودی می کنم به لبه ی لیوان
که لب های تو به آن می خورد
لیوان
به چشم های من، که به تو خیره شده
و گلدانِ روی میز، به من و لیوان!
تو
لیوان آبت را با خیال راحت می خوری
و همه چیز از تو آب می خورد!
"محسن حسینخانی"
بیا و به اینها بگو
کم خودشان را
به پنجره اتاقم بکوبند!
بگو آن طرف پنجره
شمع نیست
دل من است که آتش گرفته!
اصلا
آن روز که روسری گلدارت را سرت کردی
فکر بیتابی این همه پروانه نبودی!؟
"محسن حسینخانی"
"اگر از شما بپرسند که در این جهان در انتظار چه هستید پاسخ خواهید داد ؟
اگر از اشخاص عادی باشید که نودو نه درصد مردم از اشخاص عادی هستند. خواهید گفت که من در این دنیا انتظار دارم که پس از مرگ مستقیما وارد بهشت شده و در حالی که عمر جاویدان خواهم داشت تا پایان عالم اغذیه لذیذ بخورم و از لذت عشق و شهوت برخوردار شوم و آهنگ های طرب انگیز بشنوم و غیره.
ولی غافل از این هستید که پس از رفتن در بهشت و داشتن عمر و جوانی همیشگی که هرگز دچار خزان پیری و بیماری نخواهید گردید دیگر از خوردن و نوشیدن و خواب و شهوت رانی لذت نخواهید برد و بزودی زندگی یک نواخت بهشت شما را خسته و کسل خواهد کرد زیرا چیزی که در این دنیا خوردن و خوابیدن و غیره را برای شما لذت بخش کرده ترس از مرگ و از دست دادن این لذت است و روزی که این لذت جاوید شد یعنی مرگ براسی شما وجود نداشت همه چیز عادی خواهد گردید ."
+ همیشه داشتم به این فکر میکردم که نمی تونیم این دنیای دو سه روزه رو تحمل کنیم وای به بهشت که اگه یه روزی تکراری و کسل کننده بشه بهشت . و یکی از فکرامه که هنوز به جایی نرسیده تا این که در این "کتاب جهان بزرگ و انسان که مترجمش هم ذبیح الله منصوری هستش دیدم ".
+چیزی خوردی؟
_نه
+آها ، ای خدا از دست این خنگ چیکار کنم؟
_ خنگ نیستم عه:(
+خنگی باور کن پاشو یه چی بخور تا گردنتو نشکستم
_:|
+ یعنی ابراز احساسات در این حد!!، این همه خوشبختی؟محاله والا:|
+کلاسات شروع نشده مگه؟
_ چرا شروع شده :|
+ خب چرا نمیری بس ؟!
_ علم بیاد سراغ من، من چرا برم سراغش؟!
+بس برا چی رفتی دانشگاه؟
_برای صفا صمیمیت ،آسمان ،هوا ، خوشی ،اصلا به تو چه :|
+اینم حرفیه بس منم نمیرم مدرسه :|
_ تو غلط میکنی
+ چرا تو نمیری ؟!بس بزار علم خوش سراغ منم بیاد
_ ببین آدما با هم فرق دارن
+آها:|
_آره:|
+مکالمه ردو بدل شده بین بنده و آباجی خل:|
کاش اندکی جای این من تو بودی
کاش اندکی این من را تو زندگی میکردی
فقط کاش، فقط اندکی این من ، تو بودی
تا ببینی که در بهر این زندگی جایی برای خنده نیست
اگر خواستی این من شوی دستت را بده من تا مبادا، در این من پر متلاطم گم شوی
تا مبادا در افکار این من مست و دیوانه راه گم کنی
تا مبادا رویای های رویایی چون تو در کوچه پس کوچه های دلتنگی این من گم شود
حواست باشد که مبادا به دیوار دلتنگی این من تکیه بدهی که این دیوار ها آوار می شوند
بیا از وسط راه برگردیم و تو بشو رویای رویاهای نداشته من
من میشوم ساحل نشین این من
+برای حسود بخ بخ روان پریش بیا اینم برا تو عه عه عه
+ میشه این موضوع ها رو یه نگا بندازین بگین خوبن یا نه؟
_ باشه بده نگا کنم ببینم
+ و من ورقه رو دست استاد دادم
_ من نمیتونم خطتتو بخونم خودت برام بخون
+ باشه بدین بخونم... بعد از گرفتن کاغذ دیدم که برگه رو برعکس گرفته :|.... گفتم استاد شما که برگه رو برعکس گرفتین نکنه انتظار دارین بتونین بخونین :|
_ یعنی تو منو دیونه نکنی و آواره بیابون ول کن نیستی نه؟:|
+ به من چه خب:|
+ برگشتم دیدم بچه ها دارن اشک میریزن نمیدونم داشتن میخندیدن یا گریه میکردن:|