دیشب از اون زمان هایی بود که مغزم در حال جنگ و جدال با خودش بود و دنبال یه نفر میگشت که کشته این جنگ بشه و با خون و خون ریزی به نحو احسن به پایان برسونه این جنگ رو ...برای همین هر کسی که دیشب پیام میداد رو مورد عنایت قرار میداد و من هم مجبور بودم به جای اینمغز جنگ جو ازش معذرت بخوام :|... حال بگذریم که دونفر از این افراد تا خواستم جنگ رو شروع کنم و دعوای اساسی راه بندازم با گفتن چیه باز قاطی کردی این دعوا رو توی نطفه خفه کردن و در نهایت با کلمات محبت آمیز (از جمله کوفت ) که این جانب رو خنثی نموده اند و این هم نمونه ای از این خفه کردن در نطفه می باشد :| که با کلمات محبت آمیز احساس مهربانی کردم که در حقم شده و احساس شرم بود که به سراغم اومد :|